۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه

سازمان های غیر دولتی و مدل ساخت تیم


بروس توکمن در سال 1965 مدل ساختن تیم و گروه را به صورت مراحل شکل دهی، دوره طوفانی، دوره هنجارسازی و دوره اجرایی تقسیم بندی کرد. در واقع در این مدل ابتدا مثلا به فکر تاسیس یک سازمان غیر دولتی می افتیم. بعداز تولد این فکر با همراهانمان وارد دعوا می شویم یعنی اینکه حسابی و برای مدت قابل قبولی همه جوانب کار را می سنجیم با اختلاف نظر هایمان آشنا می شویم . یاد می گیریم که چگونه با هم کار کنیم یا کار نکنیم . می فهمیم که توان همکاری با هم را داریم یا نه. اگر برنامه امان ظرفیت ادامه همکاری داشته باشد سپس هنجارهای سازمانمان را استخراج و تدوین می کنیم . در واقع این دوران طوفانی است که به دوران هنجار ها پیوند می خورد. این پیوند نیاز به همراهی ، همزبانی ، همدلی و همکاری دارد به زنان و مردانی نیاز دارد که توان کار با دیگر ان را داشته باشند. بعداز هنجار سازی است که تازه می توانیم کار کنیم و محصول کارمان را ببینیم
.
اتفاقی که در ایران می افتد اینست که این مراحل را فر اموش می کنیم . و توجه نمی کنیم که کا ر گر وهی یک مهارت است . بنابراین پس از تولد سازمان گمان می کنیم که به صورت خودکار این مجموعه با ید کار کند. و چون کار نمی کند می گوییم ما ایرانی ها کار جمعی بلد نیستیم و زود داستان موفقیت در کشتی و عدم موفقیت در فوتبال را مثال می زنیم . ما نیاز داریم یاد بگیریم که کار گروهی و ایجاد سازمان غیردولتی مثل خیلی چیزهای دیگه ترکیبی از دانش و هنر است
.
از طرف دیگر با عدم رعایت این فرمول ساده و با داشتن سازمان هایی که فقط در مرحله تولد هستند دچار توهم می شویم و می گوییم ما درایران 500 تشکل غیر دولتی محیط زیستی داریم ولی این تشکل ها خروجی قابل قبول ندارند، غافل از اینکه اساسا این سازمان ها در مرحله تولد هستند و قرار نیست بچه ای که چهار دست وپا راه می رود بتواند به نانوایی برود و برایمان نان بخرد، آنهم نان سنگلک دو آتیشه..

۱۳۸۶ اردیبهشت ۹, یکشنبه

ادامه داستان های جبهه سبز



تا بیستم اردیبهشت ماه درگیر برنامه های ترم جاری هستم. دردو هفته آینده، دوتا پرزنتیشن دارم، دوتا مقاله، یک خلاصه مقاله، دوتا امتحان آخرترم و یک یادداشت سیاست . این یادداشت های سیاست درواقع توصیه های کارشناسی در موضوعات فنی است به سیاستگزاران. یادداشت من درباره سخنرانی آقای احمدی نژاد است در مورد لزوم افزایش جمعیت وتغییر سیاست جمعیتی کنونی کشور. همانطورکه می دانید ایران یکی از موفق ترین سیاست های جمعیتی را در دو دهه اخیر درجهان داشته است . در این یادداشت توصیه می کنیم که به صلاح کشورنیست که سیاست جمعیتی کنونی را تغییر دهد و باتوجه به این که خانواده کوچک یکی از هنجارهای کنونی فرهنگ ایرانی است درصورت تغییر سیاست جمعیتی این سیاست اجرایی نیست.

قصد دارم از فردای پایان این ترم و قبل ازترم تابستان که از اول خرداد آغاز می شود چند بخش از داستان های تاسیس جبهه سبز را تحریر کنم . اگر در بلاگستان کم رنگ هستم و برای دوستان کمترکامنت می گذارم به خاطر حجم بالای وظایف دانشجویی است. همیشه سبزباشید.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۸, شنبه

گنه کرد دربلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری


آموزش درآمریکا بر پایه اصول تجارت و بازار استواراست. یک اقتصاد باز این سامانه را رهبری می کند. بازار یک بازار کامل است و بازاریابی، رضایت مشتری، عرضه و تقاضا دراین سیستم کارمی کنند. همچنین براساس اینکه در چه رشته ای تحصیل می کنید و چه وضعیت اقامتی دارید مکانیسم هایی برای تامین اعتبار و هزینه های دانشجو وجود دارند. برای دانشجویان آمریکایی و کسانی که گرین کارت دارند داستان تامین هزینه دانشگاه ( علی رغم رقم سرسام آور تحصیل) تعریف شده است و راحت است درواقع سیستم دولت فدرال ضامن شما می شود و برایتان وام با بهره بسیارپایین می گیرد و پس از فراغت ازتحصیل در دوره های 20-30 ساله بازپرداخت می کنید.

برای دانشجویان خارجی در مقاطع فوق لیسانس و دکتری درصورتی که رشته مربوطه و استادان رشته پروژه هایی داشته باشند که درپروژه داشتن دانشجو پیش بینی شده باشد معمولا دانشگا ه درازای همکاری دانشجو در پروژه تحقیقاتی یا کمک به تدریس استاد هزینه شهریه را پرداخت می کند. این حالت دررشته های مهندسی و بعضی رشته های علوم اجتماعی صادق تراست.

همچنین بعضی بورس های تحصیلی وجود دارند که سازمان های خیریه برای دانشجویان مستعد درنظرگرفته اند و می توانید درموعد مقرر درخواست کنیدو از مزایای چنین بورس هایی برخوردار شوید.

داستان زمانی پیچیده می شود که دانشجوی خارجی باشید با ویزای دانشجویی. این یعنی اینکه باید دانشجوی تمام وقت باشید بدون اجازه کار. ایرانی بودن هم مشکل دوم است. ایرانی بودن یعنی اینکه اکثر قریب به اتفاق بورس های خیریه دولتی و غیر دولتی درخواست ایرانیان را ثبت نمی کنند یعنی اینکه خیلی محترمانه شما اجازه استفاده ازبورس هایی که برای دانشجویان کشورهای در حال توسعه درنظرگرفته شده است را ندارید.
اشکال بعدی زمانی پیش می آید که دانشجوی رشته های بخش عمومی مثلا رشته دکتری بهداشت باشید. با بودجه پایینی که مدرسه های بهداشت دارند معمولا امکان حمایت ازدانشجویان بهداشت وجود ندارد.

یک دانشجوی ایرانی می شناسیم بسیار مستعد با معدل بسیاربالا و با ویزای دانشجویی در آمریکا، تمامی پروژه های درسی اش را درمورد ایران انجام داده است. در سال جاری با ضمانت یکی ازدوستان ایرانی ازیک بانک خصوصی وام گرفته است برای شهریه دانشگاه. تنها یک ترم دیگر باید بخواند. مدرسه هیچ امکانی ندارد برای کاستن ازهزینه شهریه، با دوستانمان ازاین می ترسیم که مبادا مجبور به ترک تحصیل شود. فکرکردم شاید دوستان اطلاعاتی داشته باشند ازاینکه چطورمی تونیم برای ترم پاییزش تامین اعتبارکنیم. ممکن است شما سازمان ارایه دهنده بورس یا مکانیسم های دیگری را بشناسید . منتظر پیشنهاد هایتان هستیم.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۷, جمعه

باز باران

امروز باران بارید. هر موقع باران میاد بی اختیار به یاد شعرزیبای گلچین گیلانی می افتم که در کلاس چهارم دبستان یاد گرفتیم . قبلا گفته بودم که بعضی پیام ها را می شه برای سالها مزمزه کرد. هیچ فرقی هم نمی کنه که کجا باشی . در گیلان، درمازندران، در گردنه بیژن دنا، دردره نی گا در لرستان، دشت کویر، آبشارمارگون، آبشار تله زنگ، یا آبشار لوه در جنگل گلستان. هر جا باران بیاد به یاد بازباران می افتم.

باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پُر گو
باز هر دم
می پرند, این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آمد روز باران:
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک.
از پرنده,
از خزنده,
از چرنده,
بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی, چو دریا
یک دو ابر, این جا و ان جا.
چون دل من, روز روشن.
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و ابی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی.
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آن جا نشسته
دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد,چرخ می زد,همچو مستان.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آن ها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو
دور می گشتم ز خانه.
می پراندم سنگریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم "کرده خاله"
می کشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی.
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی.
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی.
هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش, بود زیبا
شاد بودم.
می سرودم:
"روز! ای روز دلارا !
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان.
این درختان
با همه سبزی و خوبی
گرچه می بودند جز پاهای چوبی!
گر نبودی مهر رخشان؟
روز,ای روز دلارا !
گر دل آراییست از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا !
هر چه زیباییست از خورشید باشد.
اندک اندک,رفته رفته,ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره.
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران,ریخت باران.
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا.
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را.
روی برکه مرغ آبی
از میانه,از کرانه,
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها,با فوت,خوانا
می نمودندش پریشان.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.
بس دلارا بود جنگل
به! چه زیبا بود جنگل!
بس ترانه,بس فسانه
بس فسانه, بس ترانه
بس گوارا بود باران
به! چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی.
"- بشنو از من, کودک من!
پیش چشم مرد فردا,
زندگانی -خواه تیره, خواه روشن-
هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا"

گلچین گیلانی

۱۳۸۶ اردیبهشت ۵, چهارشنبه

دیداربا جول لم اشتین




یکی ازدرس هایمان سمیناررهبری سازمانی است. وقتی می گم سمینار منظورم یک لشکر مخاطب و سخنران نیست. در واقع ما 7 نفر دانشجوی دکتری هستیم که مخاطبان سمیناریم ، یک استاد هم جلسه را اداره می کنه و هربارمیزبان یک میهمان به عنوان سخنران هستیم . دراین جلسات بالاترین مقام بهداشتی ماساچوست که به او سکرتربهداشت می گن، رییس انجمن بهداشت عمومی آمریکا، مدیر دانشگاه علوم پزشکی بستون و مدیر روابط عمومی بیمارستان برایمان در مورد چالش های کاریشان و همچنین سیاست ها و برنامه هایشان صحبت کرده اند.
روز گذشته آقای جول لم اشتین که موسس کمپانی بهداشتی جان اسنو است برامون صحبت کرد. جول، جان اسنو را درسال 1978 راه انداخته و الان 1200 نفر کارمند داره و یک چیزی حدود 185 میلیون دلار گردش کارسالانه شه و موفق ترین مجموعه این شکلی درآمریکاست.
سمینارها معمولن 20 دقیقه صحبته و بعد ما میهمان بنده ی خدا را 80 دقیقه سوال پیچ می کنیم. هرچی سوال عملیاتی تر بهتر. چون تعدادمون کمه تعامل جالبی اتفاق می افته.سوالات زیادی پرسیدم چون جواب ها به کاردوستانی که می خوان موسسه و سازمان غیردولتی یا شرکت انتفاعی راه بندازن می خوره بعضی ازجواب ها را تلگرافی اینجا می ذارم.

جول می گفت:
سازمان من یک نمودارسازمانی فلت داره، و همه کارها غیر متمرکز انجام می شه. یعنی اینطوری نیست که بعضی پروژه را بنویسند بعضی اجرا کنند ( صف وستاد ندارند) همه هم صفند و هم ستاد.
می گفت همه همکاران همه چیزرو می دونند درمورد پروژه ها واتفاقات داخل سازمان، تنها چیزی را که نمی دونند اینه که دستمزد هرنفر چقدره.
می گفت روش من مشارکتی است،ولی سازمان من دموکراتیک نیست، نظرهمه رامی گیرم ولی خودم آنقدر باهوش هستم که تصمیم گیرنده نهایی باشم.
می گفت اگه پول اضافه بیاریم خرج خوشگل کردن دفتر نمی کنیم با پول اضافه پروژه های جدید تعریف می کنیم.
می گفت مهمترین کارمن به عنوان مدیر اینست که پاسدارفرهنگ سازمانی باشم که با زحمت ساخته ایم .
می گفت جوانان، این سازمان را راه می برند. و تمام سرمایه گذاری من روی جوانان است.
می گفت اگر همکار جدیدی بگیریم نظر کارکنان برای نگه داشتن همکار جدید یا خواستن عذر او از هرچیزی مهمتر است.
می گفت انگیزه کارازهرچیزی مهمتراست ، مهارت های کاری را می تونم به افراد بیاموزم ولی انگیزه یاد دادنی نیست. فرد باید باور داشته باشد به کارش و به کاری که انجام می ده افتخارکنه.

چای داغ

۱۳۸۶ اردیبهشت ۴, سه‌شنبه

سكوت برترين وبلاگ زيست محيطی سرزمين

حرف هايی است برای گفتن و حرف هايی است برای نگفتن سرمايه ماورايی هر کس به اندازه حرف هايی است که برای نگفتن دارد. برترين وبلاگ زيست محيطی سرزمين تصميم به سکوت گرفته است . از او کلمه ها ياد گرفته ايم . می گويند در اعتراض به آبگيری سد سيوند مهار بيابان زايی سکوت کرده است . فکر می کنم وظيفه ما اينست که به اهالی اين سامان بگوييم که او سکوت کرده است
حالا مي‌خواهم سكوت كنم ... نمي‌دانم تا كي و تا كجا ... فقط اميدوارم كه فرياد نهفته در اين سكوت و داغ موجود در آن، تا مدت‌ها خواب غفلت‌زدگان و خاموش‌نشينان و مسئوليني كه در اين اقدام تاريخ‌ستيزانه شراكت داشته‌اند، آشفته كند ... بر من خرده مگيريد ... باور كنيد داغ غرق شدن تنگه‌ي بلاغي، كم مصيبتي نيست، مصيبتي كه مي‌توان در سوگش به سينه زد و بلند بلند گريست؛ همان گونه كه براي جراحت وارد بر «مام وطن» و براي رفتن ابدي «مادر» اشك مي‌ريزيم .

۱۳۸۶ اردیبهشت ۳, دوشنبه

نسل ما، نسل سوخته



عجب داستانی است داستان سرزمین ما، پای صحبت هرنسلی که بنشینی، نسل خودش را نسل سوخته می خواند. نسل انقلاب، نسل جنگ، نسل سازندگی، نسل اصلاحات و نسل معجزه هزاره. جالب اینست که قبل از انقلابی ها هم خودشان را سوخته می دانند. نسل 28 مرداد، نسل 15 خرداد، نسل چریک بازی، نسل انقلاب سفید، نسل پول نفت، نسل تور دو هفته ای اروپا و آمریکا 5 هزارتومان. فرقی نمی کند که مردمان نسل ها درکجا زندگی می کنند. فقط کافی است که ایرانی باشند تا خود را سوخته بخوانند. نسل لوس آنجلسی ها، نسل کانادایی ها، نسل دوبی یها، نسل آلمانی ها، نسل مهاجر، نسل میدان شوش، نسل میدان تجریش، پای صحبت هرکداممان که بنشینی ما سوختگانیم.

در مورد سایر ملل نمی دانم، اگر چه دوستانی از بسیاری ازملل دارم ولی تا کنون از آنها نشنیده ام که این چنین نسل سوخته اپیدمی باشد.

من با تیوری نسل سوخته موافق نیستم. ولی با این نظر همراهم که هر نسلی گفتمانی دارد. شعری دارد، خاطره ای دارد، داستانی دارد، نستالژیی دارد. قصد دارم دراین ستون تا جایی که امکان دارد شعرهای هم نسلانم را برایتان بگذارم. اگر موافق هستید شما هم ازهر نسلی که هستید شعرهایتان را بگذارید. با جماعتی که می نشستیم و برمی خاستیم، واژگان مشترکی داشتیم، شعرهایی را با هم زمزمه می کردیم که می دانم با سلیقه نسل های دیگر متفاوت است. شما هم شعرهای نسلتان را بگذارید تا با هم بیشتر آشنا شویم. ----- ادامه دارد


کوچه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتی بر لب آن جوی نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ي ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد تو به من گفتی:
? از اين عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر اين آب نظر کن
آب، آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از اين شهر سفر کن! ?
با تو گفتم:
حذر از عشق؟
ندانم
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رميدم، نه گسستم ?
باز گفتم که: تو صيادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم ...
اشکی از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگريخت
اشک در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آيد که دگر از تو جوابی نشنيدم
پای در دامن اندوه کشيدم
نگسستم، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی ديگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

فریدون مشیری

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲, یکشنبه

بازایابی اجتماعی و حرکات نمادین ایرانی



بازاریابی اجتماعی به مفهوم استفاده از اصول بازاریابی برای تاثیر بررفتارهای مردمان به منظوربهبود وضعیت بهداشتی یا اجتماعی است. در پروژه بازاریابی اجتماعی طراح برنامه به این سؤالات پاسخ می دهد.

1- محصول بازاریابی: این برنامه چه محصولی دارد. قرار است چه رفتاری تغییر کند.
2- هزینه : برای انجام این برنامه چه هزینه هایی باید پرداخت شود. این هزینه ها می تواندهزینه مالی باشد یا هزینه های روانی و روحی
3- محل : این برنامه قرار است درچه محلی انجام شود.
4- روش های ارتباطی : قرار است پیام بازاریابی ازچه طریقی منتقل شود.

همچنین در فرایند بازاریابی اجتماعی باید یک بده بستانی انجام شود. مردم باید در مقابل رفتاری که تغییر می دهند چیزی بدست بیاورند. همچنین موضوعاتی مثل اینکه چه زمانی برای این مهم مناسب است و سایر جنبه ها باید بررسی شوند.

باید برای برنامه بازاریابی اجتماعی اهداف و استراتژی هایی تدوین شوند. انجام یک مطالعه نیازسنجی، تجزیه وتحلیل داده ها، و مطالعات کیفی برای فهم بهتر گروه هدف و تدوین برنامه توصیه می شوند.

بعدازاینکه همه این کارها انجام شد، نوبت به این می رسد که ازمناسبت هایی مثل حرکات نمادین ( مثل اقدامات روززمین ) در چارچوب برنامه استفاده کنیم. یعنی اینکه برنامه، یک چارچوب منطقی دارد. اول و آخردارد. و معلوم است که به دنبال چه چیزی می گردد. درپایان هم می شودنشست و نتایج رامتر کرد و اندازه گیری نمود.

درایران معمولا اتفاقی که می افتد اینست که فقط به حرکت نمادین توجه می شود. و همه حواس برنامه ریزتوجه به اینست که چگونه و با چه کیفیتی حرکت نمادین ( مثلا روززمین ) انجام شود.وبه حرکت نمادین به عنوان جزیی از برنامه بازاریابی اجتماعی نگاه نمی شود. و اگراین اقدام مثلا شامل یک سمینار دولتی یا غیردولتی ( تامین اعتبارشده ) باشد.نخستین جلسه برنامه ریز صرف این می شود که چه ناهاری با چه خورشتی یا چه کادویی و چه صنعت دستی دراین همایش توزیع (خیر) خواهند شد.

معمولن در ایران برنامه های نمادین که می توانند بخشی از بازاریابی اجتماعی باشند درچارچوب چنین برنامه ای تعریف نمی شوندو به همین علت است که در موسم همایش ها ( تابستان ها) صدها همایش انجام می شود بدون هیچ ارتباطی با دیگر همایش ها و به طورعام در پرده این همایش ها می نویسند نخستین همایش ......

ما گلهاي خندانيم

ما گلهاي خندانيم
فرزندان ايرانيم
ايران پاك خودرا
مانند جان مي دانيم

ما بايد دانا باشيم
هشيار و بينا باشيم
از بهر حفظ ايران
بايد توانا باشيم
عباس یمینی شریف

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱, شنبه

روز زمین


درسال 1970 سناتورآمریکایی گیلورد نلسون پیشنهاد داد که روز 22 آوریل به عنوان روز زمین معرفی شود. در سال 1970 در حدود 20 میلیون نفر این روز را گرامی داشتند. هم اکنون این رویداد در بیش از 175 کشور جهان و با مشارکت مردم، سازمان های غیردولتی و دستگاههای دولتی گرامی داشته می شود. عمده فعالیت های انجام شده دراین روز مربوط به اقدامات آموزشی مرتبط به حفاظت ازمحیط زیست است. همچنین فعالان محیط زیست تلاش می کنند که دراین روز یادآور حرمت حیات و ضرورت پاسداری ازکره زمین باشند. شبکه ای از سازمان های غیردولتی اقدامات انجام شده در این روز را معرفی می کنند اگر شما در محله یا شهرتان کاری انجام داده اید می توانید این فعالیت را به این شبکه گزارش کنید تا به نام سازمان تان ثبت شود.نکته اینست که لازم نیست این کار فعالیت خارق العاده و عجیب و غریبی باشد. هرکاری که برای محیط زیست تان انجام داده اید مهم است.

املت


بفرمایید املت

۱۳۸۶ فروردین ۳۱, جمعه

امید


در تابستان 1376 تعدادی گلگشت زیست محیطی برگزارکردیم. هدف ازانجام این گلگشت ها آشتی و آشنایی شهروندان با طبیعت بود. دراین برنامه ها معمولن دو نفر کارشناس برجسته محیط زیست برنامه را همراهی می کردند. این برنامه ها را که با فراخوان عمومی انجام می دادیم در سال های بعد ازآن هم تکرار کردیم . تعدادی از بهترین دوستانمان را دراین برنامه ها یافتیم.

یکی ازاین دوستان ایرج معماربود. آقای معماردوستی است در سنین میان سالی بی تکلف، خوش قلب و کوشا. رشته کاریش لوازم الکتریکی است و در لاله زار کارمی کند.به قول خودش همکار فکری داوطلبان است.
هرموقع به آقای معمارفکر می کنم به یاد جمله ای ازاو می افتم که همواره تکرار می کند. ما نباید نا امید شویم.

از آنجا که جریان فکر، جریان تداعی هاست با فکر کردن به معمارو جمله معروفش ما نباید ناامید شویم به یاد سخنرانی منسوب به لویی پاستورمی افتم که دکتر معینی درنخستین شماره صلح سبز منتشرکرد.


" جوانان در هر حرفه ای که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسف بار که برای هر ملتی پیش می آید، شما را به یاس و ناامیدی بکشاند. درآرامش حاکم بر آزمایشگاهها و کتابخانه هایتان زندگی کنیدو نخست ازخود بپرسید برای یادگیری چه کرده ام ؟ سپس همچنان که پیش تر می روید بپرسید برای کشورم چه کرده ام ؟ و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیزبرسید که شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته اید اما هرپاداشی که زندگی به تلاشهایمان بدهد، یاندهد. هنگامی که به پایان تلاش هایمان نزدیک می شویم، هرکداممان باید حق آنرا داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم من آنچه درتوان داشته ام انجام داده ام" آخرین سخنرانی لویی پاستور در 70 سالگی ( 27 دسامبر1892) در جمع استادان و دانشجویان

۱۳۸۶ فروردین ۳۰, پنجشنبه

آیا ایرانی ها با دروغ گویی نسبتی دارند؟

بعضی ازایرانی ها (بلانسبت شما) مثل آب خوردن دروغ می گویند.مطلب دیده با ن کوهستان را بخوانید.

سازمان های غیردولتی و رشوه


ماه رمضان سال 1382 درپاییز بود. درآن ایام جلساتی بود درمحل مرکز توانمند سازی سازمان های مدنی که پروژه مشترکی بود بین سازمان ملل و وزارت کشورجمهوری اسلامی. این جلسات اختصاص داشت به بررسی لایحه ای که برای تاسیس و نظارت بر سازمان های غیردولتی در دولت تدوین شده بود. نمایندگان تشکل های غیردولتی برای هم اندیشی به این جلسات دعوت می شدندویکی ازقسمت های جالب قضیه افطاری هایی بود که تدارک می دیدند. زولوبیا، بامیه، آش رشته، نان سنگک، پنیر تبریزی، سبزی خوردن، و چای داغ.

نمایندگان تشکل های خیریه، زنان، محیط زیستی ها، جوانان و سایر فعالان پای ثابت این جلسات بودند. دریکی از جلساتی که دوستان با جدیت در حال بررسی لایحه و ارایه پیشنهاد بودند فرصت را مغتنم شمردم و ازدوستان سووالی را که همچنان ذهنم را آزارمی دهد پرسیدم. سوال اینست آیا سازمان های غیردولتی که برای اهداف بشر دوستانه فعالیت می کنند مجاز هستند که درمواردی رشوه بدهند؟

هفته گذشته در کلاس برنامه ریزی و مدیریت پروژه در دانشگاه بستون یکی ازاستادان که درس بودجه بندی برای پروژه های کشورهای در حال توسعه را به ما می دهد به ما یاد داد که در بسیاری ازکشورهای آفریقایی بدون پرداخت رشوه امکان انجام پروژه های توسعه ای یا مطالعات بهداشتی وجود ندارد و گفت باید در بودجه مربوطه دربخش هزینه های پیش بینی نشده مبالغی را برای این مهم درنظر بگیریم.

در کلاس فساد اداری (کوراپشن) معلم می گفت که فرض کنید قرار است یک پروژه کمک رسانی دریک منطقه زلزله زده انجام دهید، دهها نفر زیرآوارند. برای ورود به منطقه مجبورید به مامور دولتی رشوه بدهید تا بتوانید جان انسان ها را نجات دهیدو در چنین مواردی رشوه دادن گریزناپذیر است.

راستی نظر شما چیست، قید کار کردن در بعضی کشورها رابزنیم، یا پول چایی را بدهیم و وقتمان را صرف خدمات رسانی بکنیم. یا اینکه دعوا راه بیندازیم و تا آخرش برویم .

راستی یادم رفت پاسخ سازمان های ایرانی درآن جلسه پر زولوبیا را به شما بگویم. سازمان های ایرانی معتقد بودند که این مشکل در ایران وجود ندارد و اگر هم باشد بدون شک ما ایرانی ها زیر بار دادن رشوه و فساد نمی رویم .

خدمات کامنت



متاسفانه به دلایلی امکان ارسال کامنت برای بعضی ازعزیزانی که تمایل دارند در بحث ها شرکت کنند موجود نیست به نظر می رسد مشکل به سیستم های عامل ارتبا ط دارد و با بعضی ورژن ها امکان گذاشتن کامنت موجود نیست. به هر حال برای رفع این مشکل ما با کمال میل آمادگی داریم که پس ازدریافت کامنت شما با ای میل، کامنت مربوطه را به نام شما یا هر نام مستعاری که صلاح می دانید منتشر کنیم. اگر می خواهید کامنت بفرستید دو نکته را در سابجکت ای میل مشخص کنید: . واژه کامنت و این که این کامنت مربوط به کدام پست است مثلا کامنت برای پست شفافیت در سازمان های غیردولتی .

و سپس در متن ای میل بفرمایید که مایلید با چه نامی کامنتتان منتشرشود.

roozgaran@gmail.comبه این نشانی کامنت بفرستید

۱۳۸۶ فروردین ۲۹, چهارشنبه

شفافيت در سازمان های غير دولتی

يکی از گزاره هايی که تو سط فعالان سازمان های مدنی به کرات استفاده می شود و به نظر می رسد که دوستان سازمان های غير دولتی بر درستی اش اتفاق نظر دارند ویژگی شفافيت در سازمان های غير دولتی است. به نظر می رسد اين مفهوم در پيش سازمان های غير دولتی ايرانی دارای يک معنای استاندارد شده نيست و بر اساس جنس سازمان دارای مفاهيم متنوعی است.

در اينجا قصد آن نداريم که وارد جزييات اين مفهوم شويم ولی نکته ای که می خواهم با شما در ميان بگذارم اينست که همچون سایر مفاهيم نسبی بشری، لازم است که محيط کاربرد اين معنا را برای يافتن مصاديق واژه در نظر داشته باشيم .

آيا شفافيت در سازمان مدنی ايرانی همان مفهومی است که يک سازمان پاکستانی از شفافيت مي فهمد و به کا رمی بندد؟

آيا در غياب رسانه ها ی مستقل و جامعه مدنی آزاد، شفافيت بی قيد و شرط يک سازمان مدنی برای اين سازمان تهديد فراهم نمی کند؟

در غياب دانش و اطلاعات کافی، آيا مخاطب شفافيت ( مثلآ اعضای سازمان شفاف)‌ حامل برداشت هایی ناصواب از سازمان نخواهد شد؟

به عنوان مثال عضوی که مفهوم بک پروپوزال تصويب نشده را نمی داند با ديدن پروپوزال زمانی که هنوزهيچ منبع مالی برای طرح پيدا نشده گمان نخواهد برد که سازمان مربوطه ميليون ها تامين اعتبارکرده است و در حالی که نه بدار است و نه ببار است سازمان را متهم نخواهد کرد که مشکلات مالی عنوان شده توسط سازمان دروغ است چون خودش پروپوزال را ديده است؟

آيا يکی از پيش شرط های شفافيت سازمان های مدنی حداقل شفافيت در ساير سازمان ها به ويژه بخش دولتی و بازار نيست؟

۱۳۸۶ فروردین ۲۸, سه‌شنبه

دلمه





بفرمایید دلمه

۱۳۸۶ فروردین ۲۷, دوشنبه

ماراتون دربستون




روزگذشته برای نخستین بار شاهد ماراتون بستون بودم. این ماراتون قدیمی ترین ماراتون سالانه در جهان است این رویداد یکی از رویدادهای به یادماندنی شهر فرهنگی و تاریخی بستون است.سالانه جمعیتی بالغ بر 20000 نفر دراین ماراتون شرکت می کنند.امسال یکصدویازدهمین سال این ماراتون که ازسال 1897 آغاز شده است بود. نخستین موج ماراتون ویلچر سواران هستند. سپس به فاصله نیم ساعت زنان آغازکننده موج دوم هستند و درپایان مردان به فاصله نیم ساعت ازنقطه آغاز دراین رویداد که به عنوان با پرستیژترین دوی جاده ای معروف است به رقابت می پردازند.
جالب آنکه یک انجمن غیردولتی به نام انجمن ورزشی بستون این برنامه را مدیریت می کند. شرکت کنندگان برای ثبت نام مبلغی بین 95 تا 200 دلار پرداخت می کنند. همچنین قبل ازثبت نام باید ثابت شود که شرکت کننده کیفیت شرکت درماراتون را دارد بنابراین نتایج آزمایش ها و اعتبارنامه هایی مبنی بر سابقه ماراتون بایستی از طرف متقاضی ارایه شود.

روز گذشته شاهد رقابت مردان و زنانی بودم که با تشویق هزاران نفر ازشهروندان، مسافت 42 کیلومتری را با قدرت می دویدند. با خود فکر می کردم اگر بخواهیم در تهران 14 میلیونی مسابقه ماراتون بگذاریم چند نفر شرکت خواهند کرد. همچنین انجام چنین برنامه ای درتهران، توسط انجمن های غیردولتی غیرممکن است. در جبهه سبز، چندین نوبت برنامه دوچرخه سواران سبز را درشهر تهران در مسافتی 4-5 کیلومتری تجربه کرده ایم و هربار پشت دستمان را داغ کردیم که هرگز چنین برنامه هایی را درتهران راه نیندازیم. عدم هماهنگی دستگاههای مربوطه به ویژه پلیس و شهرداری، بیم تبدیل یک رویداد ورزش همگانی به یک اتفاق سیاسی، عدم هماهنگی اورژانس وغیره برای برگزارکنندگان چنین رویدادی در تهران تنها کابوس می سازد و تازه بعد از انجام برنامه هیچ ارتباطی بین این رویداد و اتفاقات مشابه درهمان شهر وجود نخواهد داشت. و البته اگر شانس بیاورید و اتفاق بدی نیفتد کسی دستتان را به گرمی نخواهد فشرد.

به هر حال جای شما خالی دیدن این همه ورزشکار در یک هوای بارانی بسیار دلپذیربود

۱۳۸۶ فروردین ۲۶, یکشنبه

ای دیوسپید پای دربند ، ای گنبد گیتی ای دماوند




تابستان 1373، یکی ازپرکارترین اوقات کاری من بود. انترن جراحی بودم دربیمارستان شهدای تجریش. انترن جراحی بیمارستان شهدای تجریش یعنی اینکه کارت در ساعت 6 صبح شروع می شود و معمولن تا ساعت 6 بعدازظهر دربیمارستانی. یک شب درمیان هم کشیک هستی. خلاصه یکی ازپرکارترین اوقات مدرسه پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی این دوران است. صبح ها ساعت 5 صبح با دوچرخه ( ازحوالی میدان هفت تیر) حرکت می کردم قبل از6 دربیمارستان بودم، بعداز یک دوش سریع کار را آغاز می کردم .

در مرداد ماه تصمیم گرفتیم تا یک برنامه پاکسازی قله دماوند ترتیب دهیم. این برنامه قصد داشت تا به صورت نمادین، یادآور راه دشواری باشد که آغاز کرده بودیم. ازطرف دیگر تمرینی بود برای مواجه با دشواری هایی که درآینده بدون شک خواهیم داشت. برای انجام با محمدتقی بهره ور دوست کوهنوردمان گفتگو کردیم. محمد تقی برای مدتی مسؤل کمیته فنی فدراسیون کوهنوردی بود و یکی از دوستداران جدی محیط زیست و کوهستان. بعد از انجام چند نوبت صعود فشرده تمرینی به قله توچال و شب مانی درقله برای هم هوایی وآمادگی بدنی سرانجام روز 12 مرداد ماه 1373 ازمسیرجبهه جنوبی رهسپار قله شدیم. نفرات گروه شامل محمد تقی بهره ور، مهدی مرادخان، آرش ملک، حمید معدنچی، آنیتا ملک، من و یکی ازدوستانی که الان متاسفانه نامش را به خاطرندارم.

ازگوسفند سرا به پناهگاه جبهه جنوبی رفتیم، ازغروب تا 4 صبح در پناهگاه ماندیم و حدود ساعت 10 صبح به قله رسیدیم. ایستادن برفرازدماوندو تنفس در این نقطه ازسرزمین ایران احساس بی همتایی است. به مدت سه ساعت کاسه قله را پاکسازی کردیم. احساسی توام با غرور و احترام داشتم. درمسیربازگشت یکی ازدوستان محمد تقی را دیدیم که با پای برهنه قله را صعود می کرد. او اعتقاد داشت اگرقله به او اجازه بدهد به قله خواهد رسید و اگردماوند کوه از او راضی نباشد نخواهد توانست با پای برهنه به زیارت قله برود. پس ازبازگشت گزارش سفر و پاکسازی قله همراه با عکس این برنامه درروزنامه همشهری توسط اسماعیل عباسی منتشرشد
.
دردانشنامه ویکی پدیا می خوانیم که دَماوَندآتشفشانی خاموش و بلندترین نقطه ایران واقع در
رشته کوه البرز در نزدیکی جنوب دریای خزر و در ۷۰ کیلومتری تهران و در استان مازندران قرار دارد. این قلهٔ آتشفشانی که اکنون غیر فعال است در یک روز غیر غبارآلود از شهر تهران نیز به وضوح دیده می‌شود. این کوه درجاده هراز (آمل - تهران) قرار دارد..معنای نام آن را گاه (کوه) دارای دما و گرما دانسته‌اند. در متون قدیمی‌تر نام آن را به صورت دنباوند هم آورده‌اند.
دماوند درادبیات و فلکلور ایران از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

در نوشته‌ها و اسطوره‌های زرتشتی، اژدهاک سه‌سر به این کوه تا آخر دنیا زنجیر شده است همچنین دراسطورهٔ آرش کمانگیراز دماوند نام برده شده است.در اوستا ودرشاهنامه نیز دماوند جایگاه ویژه‌ای دارد. همچنین ضحاک نیز پس از شکست ازفریدون در غاری در این کوه به دست او به زنجیر کشیده می‌شود و جایگاه اسطوره‌های رستم و سیمرغ نیز در همین کوه است.

منبع عکس



۱۳۸۶ فروردین ۲۵, شنبه

محبوبترین وبلاگ های زیست محیطی سال 1385


با درود به آنانکه در راه دشوارپیکار با عوامل ویرانگر حیات در سیاره زمین تلاش می ورزند و در جهت گسترش آگاهی های زیست محیطی گام برمی دارند. محبوبترین وبلاگ های زیست محیطی به کوشش وبلاگ همنهاد و با نظرجمعی ازدوستداران محیط زیست سرزمین ایران انتخاب شدند.

مهاربیابان زایی، دیده بان محیط زیست ایران و دیده بان کوهستان سه وبلاگ برتر این حوزه شناخته شده اند. بدینوسیله به دوستان عزیز آقای درویش، خانم جمشیدی و آقای محمدی تبریک می گویم و برای این عزیزان و همه همراهان سبزی که قلم می زنند و سایر دوستانی که با خواندن بلاگ ها و ارسال کامنت به ادامه یافتن این جریان کمک می کنند تبریک و شادباش می گویم . با توجه به اینکه درعمر دو هفته ای دور روزگاران گروهی از دوستان از این ستون حمایت کرده اند، بسیار ممنونم . امیدوارم بتوانیم دراین ستون به درستی انجام وظیفه کنیم. همیشه سبز و برقرار و پایدارباشید.

دریغ است ایران که ویران شود



چندی است که کارزارسد سیوند برای پاسداشت بخشی از تاریخ و هویت سرزمین ایران، توسط شماری از دوستداران این مرزبوم درجریان است. سد خاکی سیوند که بر روی رودخانه پلوار و در نزدیکی تنگه بلاغی و دشت پاسارگاد واقع شده است و زمزمه آبگیری آن گاه و بیگاه بگوش می رسد . امروز به عنوان نماد مبارزه با هویت ملی و تخریب میراث نیاکان درآمده است.تنگه بلاغی که می توان آن را به عنوان یکی از بی مانندترین موزه های تاریخی در عین حال از مهمترین پروژه های تحقیقاتی و پژوهشی جهت شناخت بخش عظیمی از تاریخ و تمدن این قوم در نظر گرفت در تدارک غرق شدن است.
با غرق شدن تنگه بلاغی بیم تخریب پاسارگاد می رود. ما به عنوان وارثان این سرزمین، اگر چه در طول تاریخ نشان داده ایم که سر خوشی با پیشینیانمان نداریم و به ویژه در سالهای اخیر با عینک سیاه و سفید هر گذشته ای را به سخره گرفته ایم و در زمان حاضر با کم لطفی شگفت انگیز مزار هنرمندانمان را شکافته ایم و دست از تخریب سنگ مزار کسی که می گفت همه ی هراس من از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدم افزون است دست برنمی داریم، ولی این دلیل آن نمی شود که به آبگیری سد سیوند اعتراض نکنیم.


بگذارید، برای فرزاندانمان جوابی داشته باشیم وقتی با تعجب تاریخ معاصرمان را می خوانند و از ما می پرسند اینکه معادله پیچیده ای نبود شما که گوش فلک را کر کرده بودید از هوش سرشار ایرانیان، چرا چنین نابخردانه به میراثمان آب گرفتید. شما چه ملت عجیبی بودید در سالهای اوایل هزاره سوم برای یک پروژه تولید انرژی در مقابل دنیا ایستادید و آمده شدید که با بمباران خصم کشور را 100 سال به عقب ببرید چون به تصمیمتان اعتقاد داشتید ولی در مقابل تصمیم چند نفر از کارشناسان وزارت نیرویتان نیستادید.

فرزاندانمان با تعجب به ما نگاه خواهند کرد و خواهند پرسید چرا برای یک فیلم بچه گانه بمب گوگلی ساختید و شلوغ کردید؟ حتمن برایتان دردسری نداشت چون در همان زمان دولتتان هم اعتراض کرده بود. به ما خواهند گفت شما چه نان به نرخ روز خور هایی بودید. با اعتراض به 300 به وجدانتان که برای پاسداشت سرزمین شما را مواخده می کرد جواب دادید و فکر کردید که دیگر وظیفه ای ندارید. از ما خواهند پرسید اینست هو ش ایرانی؟

به ما خواهند گفت چرا با تصمیمی عجیب از جابجایی ساعت ها جلوگیری کردید و به اندازه تولید چندنیرو گاه برق را هدر دادید. آن زمان که روزنامه و اینترنت بود. مگر نمی دانستید که در آمریکای شمالی در سال 2007 تصمیم گرفتند ساعت ها را دوهفته زودتر از روال سابق جابجا کنند و از تاسیس سه نیروگاه جدید جلوگیری کردند.

به عنوان یک اصل فکر می کنم هر کس به 300 اعتراض کرد وظیفه دارد به سیوند هم اعتراض کند.

۱۳۸۶ فروردین ۲۴, جمعه

موسم مالیات


نیمه ماه آوریل زمان ارایه اظهارنامه های مالیاتی درآمریکاست. 300 میلیون آمریکایی و همه غیرآمریکایی هایی که درطول سال بیش از 31 روزدراین کشورزندگی کرده اند، بدون توجه به اینکه درآمدی داشته یا نداشته اند مشمول ارایه اظهارنامه مالیاتی هستند. این وظیفه شهروندان است که با اتکا به توانایی محاسباتی خودشان یا با دریافت کمک ازحسابداران داوطلب که به مدت سه ماه در روزهای شنبه درکتابخانه های عمومی به مردم به صورت رایگان کمک می کنند و یا اینکه با استخدام حسابداریا خرید نرم افزار یا با تکمیل فرم های آن لاین که هوشمند هستنداین اظهارنامه ها را پرکنند. جالب اینجاست که دربسیاری ازموارد مردم مبلغی را به صورت مالیات برگشتی از دولت دریافت می کنند. یعنی این که مالیات بردرآمدی که درطول سال از مردم دریافت شده در بسیاری ازموارد بیشتر از مالیات واقعی است .بنابراین با پرکردن فرم ها و ارسال به موقع اداره دارایی مبلغ اضافه پرداخت را بازپرداخت می کند.

بنابراین برای ما که ازکشوری می آییم که دولت با درآمد نفتی سر از پا نمی شناسد و هیچ احساس نیازی به مالیات شهروندان ندارد، دیدن تلاشی که مردم می کنند تا اظهارنامه مالیاتی را به موقع تکمیل و ارسال نمایند بسیار شگفت انگیزاست. ازطرف دیگر شگفت آنکه اداره دارایی مبلغ اضافه دریافت را خیلی راحت بازپرداخت می کند. نکته دیگرتاثیری است که این اقدام برتوانمندسازی شهروندان دارد، ازیک سو مردم با حقوق شهروندی آشنا می شوند و به عنوان یک پرداخت کننده مالیاتی دستگاههای عمومی را زیرذره بین می گیرند. همچنین با انجام محاسبات حساب کاردستشان می آیدو به نوعی وارد یک برنامه ریزی مالی می شوند.

یک سیستم پیچیده، کار نظارت براین فرایندرا به عهده دارد. اگرچه بسیاری ازمردم مثل همه جای دنیا ازپرداخت مالیات خوشحال نیستند، ولی سیستم شما را مجبورمی کندکه اظهارنامه را ارسال کنید. به عنوان مثال اگر قرار است درآینده خانه ای بخرید، وامی بگیرید، بورس تحصیلی بگیرید یا حتی شغلی بگیرید دربسیاری ازموارد یکی ازاسناد اصلی که باید ارایه دهید همین اظهارنامه مالیاتی است . برای وام خانه ازشما می خواهند که اظهارنامه سه سال قبل را ارایه دهید.

نکته جالب دیگر شماره تامین اجتماعی است که همه کسانی که درآمدی دارند دارای این شماره هستند. هر بخشی که به شما پرداختی داشته باشد این شماره و میزان پرداخت را به اداره دارایی اعلام می کند. بنابراین دارایی ازنظرتيوری می داند که میزان دریافتی شما چقدراست . ازمیان فرم هایی که دریافت می کنند تعدادی به صورت تصادفی بررسی می شود و وای به حال کسی که دروغی گفته باشد. بنابراین با مجموعه ای ازمکانیسم ها ی تشویقی و تنبیهی سیستم کارمی کند.

دیشب تا ساعت 3 بامداد روی فرم ها کارکردیم . این سومین روزی است که درحال خواندن دستورالعمل ها و فرم ها هستیم . امشب هم تا بامداد کار خواهیم کرد. امیدواریم پس از آنکه فرم ها را به حسابداران داوطلب نشان دادیم پست کنیم .

۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه

گفت : هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست



زمستان 1376 برو بچه های گروه سبز ماسال تماس گرفتند و از ما دعوت کردند تا در برنامه درختکاریی که برای 19 فروردین ماه1377تدارک دیده بودند شرکت کنیم. دراین برنامه با دکتروطن پرست، فرزاد الطافی و آنیتا میهمان دوستان سبزمان در ماسال بودیم. برای هماهنگی بیشتر، گروه سبزماسال ازما خواست تا با مسوولین شهرماسال تماس بگیریم وبه طوررسمی اعلام کنیم که این برنامه به طورمشترک توسط گروه سبز ماسال و جبهه سبزایران انجام می شود.

در آن زمان بچه های ماسال برای جلوگیری ازپاکتراشی جنگل ها سرگرم دعوا با شرکت شفا رود بودند. شفا رود پیمانکار استحصال جنگل بود. برای اعلام رسمی برنامه به فرمانداری ماسال، یک نامه تهیه کردیم و تلاش کردیم تا نامه را با دورنگار ارسال کنیم.
شماره ماسال را گرفتم، کارمند فرمانداری گوشی را ورداشت. گفتم یک فاکس دارم ازجبهه سبزایران برای جناب فرماندار، ممکنه
استارت بفرمایید. کارمند فرمانداری گفت شما دولتی هستید؟ گفتم نه ما غیر دولتی هستیم. گفت ما نمی توانیم فاکس دستگاه ها ی غیر دولتی را دریافت کنیم . گفتم مرد حسابی این فقط یک نامه است. اگر خوشتان نیامد پاره اش کنید . گفت برادر ما ماموریم و معذور. گفتم عزیز دلم فاکس یک ابزار است مثل تلفن، قرار است با استفاده ازاین ابزار نامه ما زودتر به دست فرماندار برسد. گفت داداش فاکس مال بیت المال است و ما نمی توانیم برای سازمان هایی که نمی شناسیم مصرف کنیم ... خلاصه سرتان را درد نیاورم از ما اصرار و از ایشان ابرام .نشد که نشد. سرانجام برا ی هماهنگی با مسوولین محلی با استانداری گیلان تماس گرفتیم و ازکانال استانداری به فرمانداری ماسال داستان اعلام شد.

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت : ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت : مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت : جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانه قاضی برم
گفت: رو صبح ای قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت: تا داروغه را گویم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت:آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه
گفت: در سر عقل میباید بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی
گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت : هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی

۱۳۸۶ فروردین ۲۲, چهارشنبه

نخستین عضوگیری ها



سال 1369 بود. هیچ اطلاعی از میزان علاقه مردم به فعالیت های تشکلی سبزنداشتیم. یک فرم عضویت یک صفحه ای درست کردیم. در این فرم، داوطلب عضویت، پس ازخواندن مرامنامه اعلام می کرد که علاقمند به همکاری با تشکل جبهه سبزاست. اولین مرحله عضو گیری را در دانشگاه شریف انجام دادیم. آن زمان عموی من که یک سال ازمن کوچک تر است و مثل برادرمن است در شریف دانشجوی متالوژی بود. ازآنجا که من از دبیرستان بحرالعلوم بروجرد آمده بودم . بیش از40 درصد همکلاسی هایم دانشجوی شریف بودند. همه همکلاسی های دبیرستانی من در اولین سالی که کنکوردادند در دانشگاه پذیرفته شدند. چون دبیرستان ما فقط رشته ریاضی فیزیک داشت بنابراین بچه ها بیشتر در رشته های مهندسی قبول می شدند. آن زمان یکی ازپاتوق های ما خوابگاه طرشت شریف بود. سگ پز هم ساندویچی پرطرفدارآن روزگاران بود.دوستان خیلی زیادی در آن خوابگاه داشتیم. آن زمان با بچه ها درمورد همه چیزبحث می کردیم ازسیاست و اقتصاد و کشاورزی گرفته تا آلبوم گروه متالیکا و پینک فلوید.

دراولین تلاش برای عضوگیری بیش از یکصد نفراعلام همکاری نمودند و این رقم بسیارجالبی بود.البته اشکال کار این بود که نشانی بیشتر دوستانی که اعلام همکاری کردند خوابگاه های شریف بود. و خیلی زود پس از فراغت از تحصیل ارتباط قطع شد. پرواضح است که آن زمان تلفن همراه، پی سی و اینترنت در دسترس نبودو باید از طریق پست یا تلفن ثابت ارتباط برقرارمی کردیم. یکی از آن جماعت پیمان تاجبخش بود که بعدن واسطه آشنایی ما با شهریار عیوض زاده شد. اوهم اکنون ساکن کاناداست.

۱۳۸۶ فروردین ۲۱, سه‌شنبه

هامون

آخرین باری که به هامون رفتم سال 1381 بود. آن موقع به دنبال سالها خشکسالی و همچنین بستن آب هیرمند در بالا دست در کشور افغانستان هامون خشک بود. خشک خشک. از گاوهای سیستانی و نی زارها خبری نبود. با ماشین تا پای کوه خواجه می رفتی و طوفان خاک بود که بدرقه ات می کرد.
هامون که در سرزمین سیستان و در مرز ایران و افغانستان واقع است نقشی اساسی در اقتصاد مردم زحمتکش سیستان دارد. هامون حامل فرهنگ سیستان است. در کوه خواجه آرامگاهی است که مردم اعتقاد دارند آرامگاه رستم است و می دانید که فردوسی می گوید که رستم یلی بود در سیستان منش کردمش رستم پهلوان. حالا دوستان خبر می دهند که هامون در حال آب گیری است. شاید برای آدم هایی که در کشور ها ی پر آب زندگی می کنند این یک خبر معمولی باشد. ولی برای ما در سرزمین خشک ایران و به خصوص در سیستان این خبر سراسر شادمانی است .
در بلوچستان زمانی که در بهار 1382 بعداز 5 سال باران بارید پایکوبی مردمان را دیده ام ما هم در تهران جشن گرفتیم و قتی از آنسوی خط شیر محمد خبر باران را داد.

۱۳۸۶ فروردین ۲۰, دوشنبه

بچک و جانک


شاید متخصصینی را دیده باشید که برای انجام کارهای توسعه ا ی به روستاها یا سرزمین های عشایری می روند. یکی از نکاتی که بعضی از این دوستان بیان می کنند این است که مثلن در بلوچستان مردم دخترانشان را به عنوان فرزند قبول ندارند و اینها خیلی آدم ها ی پسر دوستی هستند. بعد هم برایتان یک عالمه فلسفه می بافند که ما ایرانی ها مرد سالاریم و چه و چه.
زمانی که با محسن سلیمانی و سمیرای فراهانی برای برنامه توانمند سازی جامعه محلی با اهالی روستای کلانی در مرز ایران و پاکستان در کنار رودخانه باهو کلات و خلیج گواتر کار می کردیم . از اهالی جامعه محلی چیزهای زیادی آموختیم .به عنوان مثال فهمیدیم که بلوچ ها برای فرزندان پسر و دختر کلمات جداگانه ای دارند. بلوچ ها به فرزند پسر بچک می گویند و به فرزند دختر جانک .و کلمه دختر چقدر مهربانانه تر است . جانک .
بنابراین وقتی ازهموطن بلوچ سوال می کنید که چند بچه دارید اودرپاسخ تعداد فرزندان پسر را خواهد شمرد و شما فکر می کنید که دختر در این جامعه به حساب نمی آید.و خیلی ساده به دلیل نفهمیدن زبان همدیگر دچار سو تفاهم می شویم .

۱۳۸۶ فروردین ۱۹, یکشنبه

سرزمین عجایب ، پول چایی و ان جی اوها



فرض کنید شما شهروند کشور ایکس هستید. کشور ایکس سرزمین عجایب است. از رفتارهای رانندگی مردم سرزمین عجایب می توانید در مورد نوع حرکت مردمان این سرزمین مقدس در زندگی روزانه چیزها بیاموزید. به عنوان مثال زمانی که دریک جاده کوهستانی خطرناک که طی روز گذشته بیست نفر از مسافران جاده خیلی راحت در تصادف های رانندگی کشته شده اند رانندگی می کنید. رانندگانی که از مسیرمقابل به طرف شما می آیند با چرخش دست در هوا و چراغ زدن به شما می فهمانند که پلیس راه در پیچ بعدی در کمین است خوب شما که تا حالا داشتید با سرعت غیرمجاز ویراژ می دادید آهسته کرده و خیلی مؤدب از کنار پلیس عبورمی کنید.
اگردرجاده کسی ازشما سبقت بگیرد بدون آنکه خطری شما را تهدید کرده باشد. یک فحش ناموسی نثارش می کنید و سعی می کنید در پیچ بعدی از او سبقت بگیرید آخه قرار نیست کسی زودتر ازشما به مقصدبرسد.

در طول مسیر به علایم راهنمایی توجه نمی کنید چون این علایم سرکاری است تنها علامت دستشویی بین راه ارزش توجه ودیدن دارد. خلاصه وقتی به پایتخت کشور مقدس ایکس رسیدید با آن سابقه کهن فرهنگی و مردمان فهیم خواهید دید که برای ادامه رانندگی در خیابان باید پررو بود و بلده راه. باید بدانی که از کدام ورود ممنوع می شه زودتر به مقصد رسید . در این شهر زیبا محدوده ای برای طرح ترافیک، دارای محدودیت عبور و مرور است . شما که اجازه عبور نداری نباید وارد محدوده شوی، ولی شما می شوی . وقتی وارد شدی یک گروه پلیس در کمین شما نشسته اند . این گروه دو بخش است . بخش اول سربازان و بخش دوم افسران. سرباز به کنار ماشینت می آید و می گوید گواهینامه و کارت ماشین، شما هم چند اسکناس می گذاری لای گواهینامه و کارت ماشین . سرباز مدارک را تحویل افسر می دهد . بعد برمی گردد گواهینامه و کارت ماشین را پس می دهد و می گوید مواظب باش در روزهای آینده تکرار نشود شما هم می گویید چشم جناب سروان.

شما دریکی از خیابان های اصلی شهر در یک ساختمان با کاربری مسکونی شرکت تجاری دارید. در این ساختمان همه شرکت تجاری دارند. مامور زحمتکش شهرداری که قرار است ببیند چه کسی بدون تغییر کاربری در این مکان تجارت می کند، سال هاست که با شما آشناست. او هرماه مثل یک صاحبخانه می آید و ماهانه اش را می گیرد و همیشه می گوید ما چند نفریم و این مبلغ را تقسیم خواهیم کرد. شما به او می گویید آقا دم شما گرم ما که این حرف ها را نداریم مواظب خودت باش به خانم بچه ها هم سلام برسونید.این قصه با ماموربیمه و دارایی هم تکرارمی شود.

بی بی سی گزارش کرده است که یک شرکت نفتی خارجی به مسوولین نفتی سرزمین عجایب رشوه داده است. این شرکت نفتی درکشورش دادگاهی شده است. در سرزمین مقدس عجایب هیچ خبری نیست . لابد مبلغ رشوه صرف امورخیریه شده است و کمک به مستمندان که در سرزمین عجایب کم نیستند.

سرزمین عجایب خیلی جای با حالی است. ضریب هوشی مردمان این سرزمین خیلی بالاست. متوسط سن دانشمندانش 24 سال است. دولت ازمحققین حمایت می کند. مثلن همین چندوقت پیش یک دخترخانم دبیرستانی که قانون سوم نیوتون وقوانین مربوط به سطح شیبداررا بلد بود با برادرش وسایلی خرید ودر خانه انرژی درست کرد. الان جان پاس ( بادی گارد) و راننده دارد. او الان یک دانشمند فیزیک اتمی است.

شما در سرزمین عجایب یک ان جی او درست کرده اید. شما می دانید که سازمان غیردولتی باید حساب پذیر و شفاف باشد. شما سازمانتان را به ثبت رسانده اید. همه هزینه ها ودرآمدها را در دفاتر رسمی مالی ثبت کرده اید. حسابتان پاک است. دو دفترندارید. یکی برای دارایی یکی برای شرکاء . یکی ازدوستانتان بخشی از کادوی عروسی اش را به سازمانتان کمک کرده است. یک دختردبیرستانی پول توجیبی اش را به سازمانتان داده. خودت مشکل مالی داری ولی با برگزاری کارگاه های آموزشی برای این تشکل پول ساخته ای و پول ها وارد حساب شده. چرخ سازمانت را با کوشش فراوان در حرکت نگاه داشته ای . دفاتر مالی را تحویل می دهی . دارایی 2 میلیون تومان مالیات برایت بریده است. شما غیرانتفاعی هستی ولی مثل یک شرکت انتفاعی با شما برخورد می شود. ممیز دارایی حرف شما را نمی فهمد. او می گوید مگر شما بیکارید که درخت مجانی می کارید.

مـأمور دارایی به طور غیرمستقیم به شما پیغام می دهد. کسی که پیغام را آورده یکی از بچه های سازمانتان است می خواهد کمک کند که یک جوری این مشکل حل شود. پیغام می گوید ما می دانیم که شما غیرانتفاعی هستیدولی بچه های ما هم خرج دارند. برای شما می شود 400 هزارتومان. باورکنید برای شرکت ها خیلی بالاتراست.

شما دچار حال تهوع می شوید. ازخودتان خجالت می کشید. از همه جوانان معصومی که با شما کارمی کنند خجالت می کشید. آرزو می کنید که شهروند سرزمین عجایب نبودید. شما همه جوانی تان را روی این کارگذاشته اید این حق شمانیست که با شما اینگونه صحبت کنند. از خودتان بدتان می آید. مامور دارایی در چهره من چه دیده است که چنین پیشنهادی می دهد. سرگیجه دارید. به سازمان تان می گویید نمی شود که ما بنشینم در ویترین سرزمین عجایب مارا به دنیا نشان دهند که بله ما خیلی با حالیم سازمان های فعال مدنی داریم ولی در پای کار اینگونه ما را تحقیر کنند. پیشنها د می دهید که اطلاعیه ای صادر شود و در اطلاعیه گفته شود که سرزمین عجایب محل زیست سازمان ها ی رسمی مدنی نیست. می شود به صورت انفرادی یا غیررسمی کارکرد بدون دفتر و دستک و مجوز.




۱۳۸۶ فروردین ۱۸, شنبه

ماه آوریل

این ترم خیلی سرم شلوغ است، حتمن می گید ازوبلاگ نویسیت معلومه، ولی این هفته باید دوتا پرزنتیشن بدم. یک مشق هم باید تحویل بدم. این مشقه درواقع یک برنامه تحقیقاتی شامل اهداف طرح تحقیق و پرسشنامه تحقیقه. موضوع تحقیق درباره نگرش گروههای خطرو رفتارهای گروه خطرایدز درشهر تهران است. یکی ازپرزنتیشن ها هم تحلیل سیاست جمعیتی پیشنهادی آقای احمدی نژاد برای افزایش جمعیت است. دراین تحلیل ثابت می شود که درآینده نزدیک تغییرسیاست جمعیتی ممکن نیست. همانطورکه می دانید آقای احمدی نژادپیشنهاد دادند که با اتخاذ یک سری سیاستهای تشویقی جمعیت کشوربه 120 میلیون نفرافزایش یابد. پرزنتیشن دیگردرباره استفاده ازددت در کنترل مالاریا و اثرات محیطی این ماده برجمعیت و رفتار پشه آنوفل، ناقل مالاریا است.
این داستان ها مربوط به این هفته است. همینطورهر هفته تا اواسط اردیبهشت ماه باید از این قبیل گزارش ها و تحقیق ها تحویل بدم. کلاس هایمان دراینجا 6-7 نفره است . هیچ طوری نمی شود اززیر مطالب خواندنی هفتگی فرارکرد. حتمن باید دربحث ها شرکت کرد و چیزی برای گفتن داشت.

۱۳۸۶ فروردین ۱۷, جمعه

آشغال خودش خوب می دونه



تابستان 1374 بود. آقای مهندس رجایی مدیرمحیط زیست کرج بودند. به پیشنهاد دکترمعینی با همکاری محیط زیست کرج چند مورد برنامه پاکسازی رودخانه وسد کرج راگذاشته بودیم . دریکی ازدفعات ازجمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست هم دعوت کردیم که دربرنامه شرکت کنند.خانم ملاح و آقای ابوالحسنی به نمایندگی ازجمعیت آمده بودند. برنامه خیلی مستقل برگزارمی شد، یعنی اینکه حامی مالی نداشت. بچه ها هزینه اتوبوس را دنگی می دادند، هرکس هم نان پیچ خودش را می آورد. محیط زیست کرج هم برای برگرداندن زباله هایی که جمع کرده بودیم هماهنگ می کرد با شهرداری کرج یا دهداری آسارا. همچنین در محل پاسگاه محیط زیست سد کرج استراحتی می کردیم با محیط بان های زحمت کش گپ می زدیم و کار انجام می شد.

در میان جمع دوستان همایون معرفت پوردانش آموخته فیزیوتراپی دانشگاه تهران بود. همایون درشت هیکل و خوش روبود از آن بچه های شوخ و دوست داشتنی. سالها قبل به کانادا مهاجرت کردوآلان درکانادا ساکن است. بعد از اینکه پاکسازی انجام شد و در حال بازگشت به تهران بودیم و دراتوبوسی که خانم ملاح برای اولین بار جمع ما رامی دید و رودربایستی داشتیم همایون که دربوفه نشسته بود براساس رویه دفعه های قبل شروع کرد به خواندن:

آشغال خودش خوب می دونه
که ما اونو از رودخونه
درش اوردیم بیرون اوردیم اوردیمش توی خونه
حالا پاشو کاری بکن
برقص و خوشحالی بکن، بشین و پاشو مثال ما شو اگه که کبکت می خونه
اگه نرقصی می شینم عقده دل وا می کنم
نیگا تو چشمات می کنم شکوه رو آغاز می کنم
می گم رضا نون بده و آبت بده ، می گم رضا دربیاره کفشاتو دمپایت بده[1]

منظور ازرضا هم البته رضا قاسمی بود. حالا ما هی به همایون چش غره می رفتیم که بابا جلوی خانم ملاح خوب نیست ولی همایون گوشش به این حرفها بدهکارنبود
.
[1]
نمی دانم تا حالا به قطعه هنرمندان بهشت زهرارفته اید. قبل از رسیدن به قطعه از ماموران بهشت زهرا آدرس قطعه را بگیرید ازشما خواهند پرسید دنبال قبرفردین می گردید، وقتی به قطعه رسیدید خواهید دید که کسی قبل از شما مزارفردین را شسته است. .این یک اصل است و هیچ تفاوتی نمی کند که چه روزی ازهفته باشد

۱۳۸۶ فروردین ۱۶, پنجشنبه

توضیح درباره سیستم کامنت



دراوایل کاراین وبلاگ درسیستم کامنت مشکلی بود که حالا رفع شده درتماسی که امروز با یکی ازدوستان داشتم متوجه شدم که دوستان فکرمی کنند مشکل ادامه دارد. این دفتربه پیام ها و تذکرات شما عزیزان نیازدارد برای پرهیزازنوشتن درخلاء. لطفن مارابی نصیب نگذارید. سیستم کامنت سالم است همیشه سبزباشید.

هرهفته کلک چال



پاییزو زمستان 1372 دوران خوبی بود. دانشگاه ها بودجه ای گرفته بودند با عنوان مقابله با تهاجم فرهنگی. بخشی ازاین بودجه اختصاص داشت به فعالیت های ورزشی ازجمله شنا و اسکی . بنابراین هرهفته با تورمجانی دانشگاه به اسکی می رفتیم در شمشک. آقای سالارکیا مربی اسکیمان بود. فشم و شمشک همیشه برای من بوی مادرو پدرم را می دهند. والدینم زندگی مشترکشان را درفشم آغازکرده اند زمانی که پدرم مدیر مدرسه فشم بود درسالهایی دور. همیشه خاطرات اسکی بازیشان را با حسرت گوش می دادم زمانی که در کوههای بروجرد با پدرم ازشکاف صخره ها بالا می رفتیم . حالا فرصتی بود که ما هم اسکی کنیم.پیست اسکی شمشک فوق العاده است و بی نظیر. سراسر فصل را اسکی کردیم. آهنگ، پرنده های قفسی عادت دارند به بی کسی، عمرشونو بی همنفس کز می کنند کنج قفس، تازه آمده بود به بازار. با حمید معدنچی این ترانه را می خواندیم تا به پیست می رسیدیم . تنها مشکلی که پیش آمد سقوط من از کوه بود دراواخرفصل با برفهایی شل و ول. لیگامان داخلی زانویم آسیب دید و پایم را یکی ازدوستان دربیمارستان آیت ا.. طالقانی گچ گرفت. معمولن وسط هفته ها به اسکی می رفتیم و آخرهفته ها به کوه. هربلایی سرمان می آمد کوه قطع نمی شد. حالا درگوشه خوابگاه افتاده بودم. برای دو هفته فقط درد کشیدم. نمی دانم چرا هیچکدام ازدوستان و رفیقان موافق حتی یک تلفن هم نزدند. تنها کسی که تلفن زد آنیتایم بود که آن موقع همنورد کوه بودیم. یکبار تلفن زد و تا حالا بیش از صد بار به او گفته ام که دمت گرم تلفنت خیلی به موقع بود، داشتم دچارافسردگی بعدازسقوط ازکوه می شدم.

درآن موقع مسیر کلک چال که برای سالها ممنوع بود تازه بازشده بود. ما شده بودیم مشتری ثابت کلک چال. حمید آقایی درمسیر، قهوه ترکی درست می کرد با آن چراغ خوراک پزی کلمن، هیچوقت تعارفش را رد نمی کردیم. بساط قهوه اش با سلیقه بود. بیسکویت شکلاتی هم داشت. فنجان های قهوه اش ببوژی بودند.

بعدازسقوط از کوه و سه هفته استراحت و درآستانه دیوانه شدن دوباره به کوه زدم. هیچ کس نمی توانست جلویم را بگیرد. با دو عصای بلند در حالی که یک پایم را بالا نگه می داشتم برای دو ماه هرهفته به کوه رفتم. مردم فکرمی کردند یکی ازجانبازان جنگ هستم. دانش آموزان بسیجی که معمولن با مربی تربیتی به کوه می آمدند برایم صلوات می فرستادند. بالا رفتن با عصا آسان بود.گرفتاری اصلی برگشتن ازکوه بود. در زمان صعودهای عصایی با حمید معدنچی و مهدی مرادخانی برنامه پاکسازی هفتگی کلک چال رادرقالب برنامه های جبهه سبز گذاشتیم. دربهار1373 برای دوماه، هرهفته در ابتدای مسیر کیسه زباله و بروشور می دادیم و با مردم صعبت می کردیم. منظورم ازابتدای مسیر ورودی فعلی پارک فردوسی نیست. منظورم جایی است که چند چشمه با ابتدای شیب مسیر تلاقی دارند. تعدادی قبضه کمک مالی هم داشتیم و جالب اینکه برنامه هرهفته به اندازه هزینه کپی و کیسه زباله هفته بعد کمک مالی جمع می کرد.

خبربرنامه را آقای اسماعیل عباسی که دبیرسرویس شهری روزنامه همشهری درآن زمان بودند منتشر کردند. همچنین دو مرتبه ای یکی از برنامه های ورزشی تلویزیون از این اقدام گزارش گرفتند. برنامه خوبی بود بی سروصدا و پربازده . دوستان خوبی پیدا کردیم و درمجموع راضی بودیم.

نقاشی



کاری ازدخترم

هیات امنا جبهه سبزایران



درسال 1370 وزارت کشوراز ماخواست تا هیات امنا تشکیل دهیم و فهرست اعضا هیات امنا را به اداره سوم سیاسی وزارت کشور تحویل دهیم. ازمیان اعضای هیات موسس دکترمعینی سرمایه اجتماعی بیشتری داشت و یک دهه ازما بزرگتربود. بنابراین مسوولیت یافتن اشخاص معتبری که توانایی و علاقه عضویت درهیات امنا را دارند به ایشان واگذارشد. نکته مهم برای درک بهترترکیب هیات امنا در این میان درنظرگرفتن ظرف زمانی و موقعیت جبهه سبزدرآن زمان است. درسالهای اواخردهه 60 وباتوجه به جوحاکم برجامعه یک حالت تشکل گریزی و بدبینی نسبت به اجتماعات موجود بود. هنوزهم برخی ازدولت مردان ازجمله رییس جمهوری گروه و واژه احزاب را با بارمنفی بیان می کنند و افتخارایشان اینست که عضوهیچ تشکلی نیستند. بنابراین اگردرآن زمان دوستی، فامیلی ویا استادی دست بیعت به شما می داد، شمایی که معلوم نبود چکاره خواهی شد و چگونه سازمانی خواهی ساخت کارغریبی کرده است.

با توجه به آن که جبهه سبزیک سازمان مردم نهاد بودو قرارنبود یک انجمن تخصصی معیط زیستی شود و هرایرانی علاقمند می توانست به عضویت آن درآید مقررشد که ترکیب هیات امنا هم شامل فرهنگیان، هنرمندان، استادان وپیشه وران باشد. دقیقن نمی دانم دکترمعینی با چند نفرتماس گرفتندولی خوب یادم هست که به اتفاق رضا قاسمی به دیدار استادان، دوستان و فامیل می رفتندو درنهایت فهرست 28 نفره آماده گردید. دراین میان دکترامید خیرخواه، کیوان رشدی، خانم جنابفر، دکترامید فلاحی، خانم فلاحی و آقای تقی زاده ازدوستان و نزدیکان رضابودند. درآن زمان فکرمی کنم اگرقراربود من کسی را وارد ترکیب هیات امنا کنم شاید حتی توان دعوت ازیک نفررا هم نداشتم . کاردشواری بود که مردم بیایند و برای انگشت نگاری و پرکردن فرم های تشغیص هویت به اداره اطلاعات ناجا بروند به برنامه ای بپیوندند که هنوزبه طورملموس محصول مشخصی نداشت. باید خیلی قبولتان داشته باشند که اجازه دهند افتخاراینکه من عضو هیچ دسته و گروه و مرامی نیستم با عضویت دریک تشکل در حال تاسیس آلوده شود! درآن زمان کامپیوترپی سی نبود. چیزی به اسم اینترنت وجودنداشت که با فشاردکمه ای حداقل مصادیق این کارراببینید. هنوزکنفرانس زمین درریو دوژانیرو برگزارنشده بود که حضورتشکل های غیردولتی واین مفهوم در اذهان علاقمندان تثبیت شده باشد.

تعداد28 نفر هم فرصت بود هم تهدید، فرصت بود ازاین جهت که همچون برگ برنده ای به مخاطبان نشان می داد که این مجموعه درگام اول پیش 28 نفربا میانگین سنی بالای چهل سال مقبول است.نگاهی به اسامی، جماعتی از اشخاص فرهنگی و خوش نام را نشان می داد بنابراین کمک می کردبه افزایش مقبولیت. ولی تهدید بود به دلیل آنکه امکان تشکیل منظم نشست هایی برای تبادل افکارو چرخش اطلاعات موجود نبود. بنابراین به دلیل عدم چرخش منظم اطلاعات و فقدان حساب پذیری داخلی، جبهه سبزنتوانست به درستی از این ظرفیت استفاده کند. بعضی ازاعضا هم به دلیل مشغله زیاد و درمواردی کسالت وبیماری برای سالها درجلسات مجمع شرکت نکردند. داستان زندگی برخی هم به سرعت عوض شد. مثلن کیوان رشدی به آلمان مهاجرت کرد، یا مهران خواجوی که عضو هیات موسس هم بود تصمیم داشت که هرجوری شده برای گرفتن تخصص به آمریکا برود بنابراین به شدت سرگرم درس شد.

فکرمی کنم مهمترین نقطه ضعف جبهه سبزدررابطه با هیات امنا عدم تبیین وظایف و تعهدات هیات امنا و بدنه اجرایی نسبت به هم بود.درواقع تصوراعضای هیات امنا نسبت به وظایف هیات امنا متفاوت بود. برخی این مجموعه را همچون هیات امنای برخی موسسات خیریه فرمایشی می دانستند.برخی اعتقادداشتند که این هیات وظیفه حمایت مالی ازتشکیلات را دارد همچون هیات امنای خیریه های بهزیستی، برخی براساس اساسنامه اعتقاد داشتند که هیات امنا باید به طورفعالانه درسیاستگزاری ها ی مجموعه وارد شود. فکرمی کنم درآغازحرکت هیات امنا، به اندازه کافی درجهت هم اندیشی و رسیدن به یک اجماع درمورد شرح وظایف کارنشد. ضمن اینکه تعداد زیاد اعضا همیشه مانعی جهت هماهنگی و تشکیل جلسات درشهربزرگ تهران بود.

۱۳۸۶ فروردین ۱۴, سه‌شنبه

تاسیس جبهه سبزایران، یکی داستانی است پرآب چشم

جبهه سبزدرمهرماه 1368 متولد شد. برای قانونی شدن و به ثبت رسیدن به عنوان یک شخصیت حقوقی فرایند دشواری آغازشد. درواقع یکی داستانی است پرآب چشم . اولین مشکل این بود که نظام اداری آشنایی زیادی با تشکل های غیردولتی زیست محیطی نداشت. ازطرف دیگردردوران پس ازانقلاب و جنگ یک تشکل مستقل ازدولت تا مدت ها زیرعلامت سوال بود. سیستم با ید مطمین می شد که این مجموعه درخدمت دشمنان نظام نیست. و قرارنیست که فعالیت سیاسی انجام دهد. برای ثبت به اداره سوم سیاسی وزارت کشور که بخشی ازکار صدورمجوز موسسات خیریه را انجام می داد مراجعه کردیم . البته درنهایت نیروی انتظامی مرجع صدورمجوزبود. خلاصه اینکه این فرایند 5 سال طول کشید و درآبان ماه 1373 مجوزفعالیت صادرشد. برای دریافت مجوز رضا قاسمی پیگیری کننده اصلی بود. در این میان دکترمعینی هم بیشترین مراجعه ها را به وزارت کشورانجام داد.

اولین اشکالی که گرفتند، سن اعضای هیات موسس بود. ظاهرا حداقل سن برای دریافت مجوز موسسه 24 سال بود و به غیرازدکترمعینی بقیه هیات موسس زیر24 سال سن داشتند. البته تا مجوزصادر شد این مشکل به طور طبیعی حل شده بود.
ساختارمورد قبول نیروی انتظامی در آن زمان ساختارهیات امنایی بود، بنابراین بایستی هیات امنایی ازاشخاص معتبرو خوش نام به نیرو معرفی می شدند. در این میان دکترقاسمی و دکترمعینی به گفتگوی با جمعی ازدوستان و استادان خوش نام و البته غیرسیاسی پرداختند. و پس ازرایزنی های بسیاریک فهرست 28 نفره به نیروی انتظامی و وزارت کشور داده شد. دراین فهرست عزیزانی چون استاد پرویزکردوانی، استاد محمد حسین جزیره ای، استاد مجید مخدوم، استاد حسین بحرینی، استاد امیرخانی،مهندس اشجع زاده، خانم قدس (موسس خیریه محک)، دکترامین کیوان ودیگر عزیزان حضورداشتند.
درزمانی که استادان پیش گفته همکاری با جبهه سبزرا پذیرفتند، این مجموعه درحال تاسیس بود، فضای کار هم ازطرف دولت تشویق نمی شد، این مجموعه هم شناخته شده نبود.و فقط چند مورد برنامه پاکسازی طبیعت و بیانیه زیست معیطی منتشرکرده بود، بنابراین قبول همکاری با چند جوان کم تجربه فرصت ارزشمندی بود که استادان دراختیارموسسان قراردادند.

رضا قاسمی برای پیگیری صدورمجوزبه مدت 6 ماه ازدانشگاه مرخصی گرفت و آنقدربه نیروی انتظامی رفت که هنوزهم شمارزیادی ازپرسنل اداره مربوطه این دکترجوان پیگیررا به خاطرمی آورند.

در فرایند صدورمجوزیکی ازمواردی که باید چک می شد مطابقت دادن بندهای اساسنامه باوظایف موسسات دولتی مربوطه بود.اگربندی با وظایف دستگاهها تلاقی داشت بایدتغییرمی کرد.درواقع وزارت کشوربا ارسال اساسنامه ما ازدستگاههای دولتی مربوطه استعلام می کردو دفترحقوقی دستگاه دولتی اعلام نظرمی کرد. به دلیل
گستردگی اهداف اعلام شده توسط جبهه سبز وزارت بهداشت، وزارت آموزش وپرورش،سازمان جنگل ها و مراتع، هلال احمر، سازمان حفاظت محیط زیست وچند سازمان دیگراستعلام شدند. بعضی ازسازمانها سریع تر و برخی آهسته تر جواب می دادند، این
مدت برای سازمان حفاظت محیط زیست درزمان صدارت آقای دکترمنافی 6 ماه بود.

پس از صدورمجوزخان بعدی اداره ثبت شرکتها و موسسات غیرتجاری بود. اداره هیج جوری زیربار اسم جبهه سبزایران نمی رفت. پیشنهاد اداره کانون سبزهای ایران بود به جای جبهه سبز ایران. یک بار می گفتند کلمه جبهه مساله داره ، یک بارمی گفتند ایران مشکل داره، خلاصه پیگیری های رضا سرانجام موثرافتاد و جبهه سبزایران در تاریخ 5 دی ماه 1373 ثبت شد به شماره 8293 ،روزنامه رسمی جمهوری اسلامی که آگهی های ثبت را منتشرمی کند نام مرا به صورت سیامک 2 معطری ثبت کرد

۱۳۸۶ فروردین ۱۳, دوشنبه

کتابهای ضبط شده


در حال حاضرسرگرم خواندن، ببخشید گوش دادن به کتاب زندگی من، نوشته پرزیدنت کلینتون هستم. کتاب بسیارجالبی است به ویژه که دراین کتاب با داستان زندگی کودکی از خانواده ای فقیرآشنا می شویم که داستان زندگیش را می سازد. درواقع می خواهم به پدیده کتابهای ضبط شده در اینجا اشاره کنم . درواقع شما می توانید بسیاری ازکتابهای پرطرفداررا به صورت ضبط شده گوش بدهید. نکته جالب دردست بودن این امکان برای عموم شهروندان است. یک سی دی پلیردر فروشگاه وال مارت 10-15 دلاراست و این درحالی است که بلیط متروی درون شهری 2 دلارو اتوبوس درون شهری 1.5 دلاراست. بنابراین اکثرمردم توان تهیه سی دی پلیررا دارند. کتاب ضبط شده را هم می توان به صورت رایگان ازکتابخانه عمومی شهربه امانت گرفت. برای رفتن به دانشگاه به مدت یک ساعت مسافر مترو و اتوبوس هستم. بنابراین حداقل هرروز دو ساعت دررفت و آمدم . با وجود کتابهای ضبط شده این وقت شیرین ترین اوقات هرروز من است. امیدوارم درایران هم چنین امکانی فراهم شود، به ویژه در شهر تهران با وقت زیادی که برای مسافرت شهری صرف می کنیم

شوخی 13



با تشکر از همه دوستانی که ابرازلطف کردندو با ارسال ای میل، تلفن وکامنت آرزوی سفری خوش را به تهران برایمان داشتند. درواقع خبراین سفرآرزوی قلبی ما (من وخانواده) بود.ولی دریغ که با برنامه فشرده ای که درظرفیت دانشجویی داریم در حال حاضرچنین امکانی موجود نیست. درواقع این خبرشوخی 13 ما بود با خودمان و با شما. همیشه سبزباشید.

۱۳۸۶ فروردین ۱۲, یکشنبه

مسابقه


یکی ازدوستان بلاگرمعیط زیستی دریک اقدام مبتکرانه مسابقه انتخاب بهترین و بدترین وبلاگ زیست معیطی را در دست انجام دارند. خیال می کنم یکی ازمزایای چنین کاری معرفی جماعت بلاگرزیست معیطی به مخاطبان است. تا 25 فروردین ماه فرصت رای دهی است.

سفربه تهران


دوستان عزیزراستی فراموش کردم که به اطلاع برسانم به خاطرسفربه تهران به مدت دو هفته ازفردا شب امکان به روز کردن وبلاگ را به صورت مداوم ندارم، با توجه به حجم بالای میهمانی ها و اینکه می خواهم در میان فامیل و کوه باشم ، دسترسی مداوم به اینترنت ممکن نیست. با عرض پوزش و به امید دیدار

سیزده بدر




سیزده بدر دربستون 1386

روزطبیعت

زمستان 1375 بود، جبهه سبزدفتر مستقل نداشت.خانم رنجبران یکی ازاعضای هیات مدیره بودند و با گشاده دستی دفترکارشان را که درمیدان دکترفاطمی است برای برگزاری جلسات دراختیارمان گذاشته بودند. آقای علیشاه مولوی درآن زمان برنامه زیست محیطی را بطه را در شبکه دو دردست ساخت داشتند. آقای مولوی به دفترخانم رنجبران آمدند وپیشنهاد کاربرروی 13 بدر را دادند. ما هم با کمال میل پذیرفتیم و کمپین روز آشتی با طبیعت آغازشد. با سایرتشکل های فعال در آن زمان ( کمیته حفظ محیط کوهستان هیات کوهنوردی استان تهران که بعدن انجمن حفظ محیط کوهستان شد، چمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست ازدوستانی بودند که به نشست دوم که با آقای مولوی برگزارشد، دعوت شدند) موضوع را مطرح کردیم و کارآغاز شد.

روز سیزده بدر سال 1376 به پارک چیتگر رفتیم، افشین خردادیان با دوچرخه کورسی آمده بود. در ورودی پارک کیسه زباله و بروشور می دادیم. در کنارپیست دوچرخه سواری چادر زدیم، آنیتا وآتوسا و من چادر را اداره کردیم. تلویزیون کار را پوشش داده بود. برای فیلم برداری هلیکوپترآورده بودند. پارک چیتگرفوق العاده است . فکر می کنم بزرگترین اجتماع سیزده بدر در سراسر جهان است، بیش ازیک میلیون نفر دراین پارک سیزده را بدرمی کنند. خانم ملاح با آقای ابوالحسنی درعوارضی کرج ایستاده بودند. برنامه درشهر هم آمده بود. خلاصه برنامه سیزده بدر شد روز آشتی با طبیعت و در سالهای بعد ادامه پیدا کرد. درسالهای بعد، فکر می کنم سازمان حفاظت محیط زیست پیگیری کرد و اینروز شد روز طبیعت در تقویم ایرانی. چون درایران حقوق مولف جوک است، هیچ کس به بانیان این امر در تاریخچه اینروز اشاره نکرد. ازاینجا به علیشاه مولوی درود می فرستم.

تولد جبهه سبزایران، 4


جمال دوست داشت که تولد جبهه سبز را همزمان با تولد سهراب سپهری درنظربگیریم بنابراین بعدازتوافق هیات موسس 15 مهرماه سال 1368 شد سالروزتولد جبهه سبزایران . ما به ایجاد یک تشکل غیردولتی که جریانی علمی، فرهنگی و اجتماعی است فکرمی کردیم.این مجموعه غیرسیاسی است به این مفهوم که همچون احزاب برای به دست گرفتن قدرت سیاسی تلاش نمی کند.اما این تشکل می تواند برسیاست گذاران و فرایند سیاستگزاری موثرباشد.گروه ذینفع درونی نامی است که درغرب به چنین سامانه هایی می دهند. یعنی اینکه جبهه سبزتلاش می کند تا به نوعی درفرایندسیاستگزاری وارد شود.به همین دلیل بود که این تشکل با رایزنی و پیگیری توانست در کمیته سیاستگزاری محیط زیست درشورای فرابخشی آمایش سرزمین در برنامه سوم توسعه به عنوان عضوشورا وارد شود. مرامنامه توسط جمال تحریرشد، درآن موقع جمال درمطلع مرامنامه این جملات را نوشت

حقیقت آینه ای بود دردست خداوند که ازآسمان برزمین افتادو شکست هرتکه اش پیش کسی افتاد، خود را درآن دید گمان برد که همه حقیقت پیش اوست درحالی که تکه های حقیقت پیش همگان پراکنده بود
------------------------------------------------------------------------------------------------
Insider Group: Interest groups who pursue a strategy designed to win themselves the status of legitimate participants in the policy process

Interest (Pressure) Group: Type of civil society group that attempts to influence the policy process to achieve specific goals

 
UA-1860095-1