۱۳۸۶ تیر ۹, شنبه

یک حقیقت ناخوشایند اززبان ال گور



محمد درویش عزیز بازهم در باره یک حقیقت ناخوشایند، مستند برنده اسکار 2007 نوشته است. در ادامه خلاصه ای ازیکی از مصاحبه های مربوط به این مستند با ال گور معاون رییس جمهور سابق آمریکا، ویلییام کیلینتون راگذاشته ام .این خلاصه ترجمه کلمه به کلمه مصاحبه نیست. راستی جالب است که بدانید در آمریکا ویلییام را بیل صدا می زنند وبرای همین است که ما هم کلینتون را با نام بیل کلینتون می شناسیم.

مصاحبه نیوزویک با ال گور درتاریخ 28 آوریل 2006 میلادی.
س- معمولا گفته می شود که زمان همه چیز است آیا زمان پرداختن به این موضوع هم فرا رسیده؟
ج- من امیدوارم که چنین باشد. همچنین امیدوارم که کشور ما آماده باشد تا با جدیت به این مساله بپردازد. من امیدوارم که عمده سیاستمداران ما در دو حزب جمهوری خواه و دموکرات برای ارایه راه حل های معنی دار برای این مشکل با هم رقابت کنند.من فکر می کنم که ما درلحظه ای هستیم که ظرفیت پرداختن به این موضوع فراهم آمده است.

س- چطور شد که به این موضوع علاقمند شدید؟
ج- زمانی که دانشجوی دوره لیسانس بودم در درسی ثبت نام کردم که استاد مربوطه به اندازه گیری دی اکسید کربن در کره زمین می پرداخت. استاد می دانست که اقتصاد بعداز دوران جنگ رشد سریعی را تجربه می کند و این رشد برپایه استفاده ازانرژی نفت و زغال سنگ است و این باعث می شود که میزان دی اکسید کربن در جو کره زمین به شدت افزایش یابد. من رابطه خودم را با استادم حفظ کردم و 10 سال بعد من نماینده کنگره شدم و ترتیب این را دادم که استاد برای ارایه مطلب به مجلس نمایندگان و سنا بیاید و این پایه آن شد که دهها جلسه در کنگره برگزارشود. و حاصل کار یک کتاب شد زمانی که من معاون رییس جمهورشدم و ما از این اندازه گیری ها در پروتکل کیوتو استفاده کردیم. درتمام این 40 سال من شاهد آن بودم که اندازه گیری های استادم به حقیقت پیوست .

س- چطور شد که این داستان یک فیلم شد؟
ج- بعداز آنکه درسال 2001 کاخ سفید را ترک کردم دوباره شروع کردم به نمایش اسلایدهایم در باره تغییرات آب وهوایی و پدیده گرمایش جهانی. به دانشگاه ایالتی تنسی رفتم وبعدازنمایش اسلایدها دریافتم که باید کیفیت کار را بالا ببرم و آن ها را به روز کنم و اسلایدهای قدیمی را با کامپیوتر بازسازی کنم. سپس مجددا نمایش اسلایدها و سخنرانی هایم را دراین زمینه ادامه دادم و گاهی درهفته چند بار سخنرانی می کردم و اسلاید نمایش می دادم . یکبار در لوس آنجلس چند نفری ازصنعت سینما در سخنرانیم شرکت کردند و بعداز ارایه مطلب به من گفتند هیچ وقت فکر کرده ای که از این مطالب یک فیلم بسازی؟ من نمی دانستم چطور می شود از یک مجموعه اسلاید فیلم ساخت. ما چندین جلسه گذاشتیم وفیلم سازان پذیرفتند که محور فیلم براساس علوم و داده های واقعی باشد و البته این دوستان کار فوق العاده ای انجام دادند.

درادامه این مصاحبه مطالب جالبی درمورد نظر ال گور درمورد سیاست های زیست محیطی بوش، سخنرانی ال گور در این باره در کنگره خلق چین ، و اینکه چرا او در کمپین های انتخابات ریاست جمهوری روی محیط زیست مانور زیادی نداده است را می خوانیم.

بنزین

حامد قدوسی درسایت الف موضوع بنزین را با نگاهی کارشناسی و براساس آموزه های علم اقتصاد بررسی کرده ، خواندن این یادداشت و کامنت های صاحبان عزا خالی از لطف نیست.

۱۳۸۶ تیر ۸, جمعه

زباله های رایانه ا ی، هدیه ای به ساکنان جنوب




گاهی اوقات در خبرها می خوانیم که فلان سازمان خیریه غربی هزاران کامپیوتر دست دوم را برای کمک به فرایند توسعه به بهمان کشور در حال توسعه اهدا کرده است. حتما قرار است این رایانه های دست دوم بخشی از شکاف دیجیتالی را پرکنند و به ما جهان سومی ها کمک کنند تا از نعمت فن آوری بهره بگیریم. ولی متاسفانه این فقط یک قسمت داستان است. اصل مطلب اینجاست که به دلیل هزینه بالای بازیافت تجهیزات کامپیوتری که زباله هایی سمی و بسیارخطرناک هستند جهان اولی ها تصمیم گرفته اند تا به ما لطف کنند و این زباله های خطرناک را به ماها بدهند تا یک فکری برایشان بکنیم. این داستان خطرناک و تلخی است که به ویژه در جنوب آسیا جریان دارد.
خبرنگاران گزارش می دهند که بازرسانی که درماه دسامبر گذشته از تعدادی روستا درجنوب چین دیدن می کردند گزارش داده اند که دهها زن و مرد و کودک را دیده اند که سیم های رایانه ها راقطع می کردند و درطول شب بردها را می سوزاندند و دود سرطان زای حاصله را استنشاق می کردند. همچنین درقبال دستمزد 1.5 دلاردرروز بردها را آب می کردند تا ازآن نقره و طلا استخراج کنند. منابع آب دراین مناطق به شدت آلوده است و میزان آلودگی بیش از190 برابر میزان پذیرفته شده توسط سازمان بهداشت جهانی است. متاسفانه شرکت هایی که تنها به سود بیشتر می اندیشند با صادرات این زباله های خطرناک درقالب فعالیت ها ی بشر دوستانه و خیریه جان انسان های ساکن جنوب را به بازی گرفته اند.

۱۳۸۶ تیر ۷, پنجشنبه

یک حقیقت ناخوشایند




یک حقیقت ناخوشایند برنده اسکاربهترین مستند 2007 ساخته دیویس گوگن هایم براساس کتاب معاون رییس جمهورسابق ایالات متحده، ال گور ساخته شده است. این مستند تاثیر گذار و برجسته به رویداد تغییرات وحشتناک آب و هوایی می پردازد. تهیه کننده فیلم 5 درصد از درآمد گیشه و همچنین ال گورتمامی درآمد ناشی از فیلم را به اتحادیه حمایت از آب وهوا اهدا کرده اند.
در ایام نمایش فیلم بسیاری از استادان مدرسه بهداشت دانشگاه بستون از این فیلم می گفتند و این فیلم نقل محافل دانشگاهی و فرهنگی بود. این فیلم، حقیقت تلخ تغییرات دهشتناک آب و هوایی را به تلخی بیان می کند.کنترل تغییرات آب وهوایی وکاستن از پیامدهای آن ازموضوع هایی است که نیاز به تعهد دارد. نفت فروشان دنیا و کشورهایی که رشد سریع را تجربه می کنند و به منابع سوخت های فسیلی نیاز دارند زیر بار این تعهدات نمی روند و طبیعی است که حقیقت تلخ گرمایش جهانی به مذاق این گروه ها خوش نیاید از دیگر سو، ال گور رقیب جرج بوش که در انتخابات 2000 میلادی به فاصله بسیاراندکی انتخابات را واگذار کرد، به عنوان یک سیاستمدار طرفدار محیط زیست رقبا و منتقدان زیادی دارد. جالب این است که بسیاری از منتقدان این فیلم را ستوده اند و تلاش کرده اند که سایه ال گور را بر فیلم نادیده بگیرند و به پیام فیلم بپردازند .
برخی هم نوشته اند که فیلم یک برنامه تبلیغاتی برای ال گور است. و پیشنهاد داده اند که جایزه بهترین بازیگر را به ال گور بدهند.گور شخصیت بسیارکاریزماتیکی را در این فیلم ازخودش نشان می دهد و منتقدان گفته اند ای کاش چنین شخصیتی را درزمان انتخابات 2000 نشان می داد. برخی گفته اند باید دیدن این فیلم درکالج ها و مدارس اجباری شود.
در مجموع یک حقیقت ناخوشایند درنظر سنجی ها و نقدهای منتقدان نمره بالایی کسب کرده است. و بسیاری گفته اند که حرف این فیلم این است که ما می توانیم کاری بکنیم. جا دارد که این فیلم درایران هم اکران شود اگر تاکنون نشده است.
مطالب مرتبط

آغوش مادر

۱۳۸۶ تیر ۶, چهارشنبه

احترام به مشتری مساله این است

عابربانک
توضیح :یکی از دوستان توضیحی به تاریخ 30 ژون برابر با 9 تیرماه 1386 در مورد این عکس فرستاده است که همینجا نقل می کنیم
اين تصوير عابر بانكي كه چند وقتي است نقل مطالب شده تصوير عجولانه اي است كه عكاس زبل با همدستي آن عابر آشنا گرفته است. اين شعبه بانك ملي به تازگي دستگاه را نصب كرده و هنوز پلكان مربوطه را نساخته است. اگر در عكس هم دقت كنيد دستگاه خاموش است. متأسفانه اكثر دوستان رسانه اي هول شدند و روي اين عكس كم اعتبار مانور دادند. بنده هم هيچ نسبت سببي يا نسبي با هيچ آدم بانك ملي ايي! ندارم

احترام به مخاطب مساله اینست



دریک مجتمع آپارتمانی زندگی می کنیم در حومه بستون. مجتمع ما چند بلوک آپارتمانی دارد و دراطراف این آپارتمان ها پارکینگ های روباز است. در واقع خودروها درفضای روباز پارک می شوند. درآمریکا چنین مجتمع هایی توسط شرکت های خصوصی مدیریت می شوند. و شما طرف حساب این سامانه مدیریتی هستید. داستان با خانه های ما در تهران متفاوت است. یک گروه حرفه ای که این کار را بلدند این سیستم را سرو سامان می دهند.

با دیدن تصاویر مردم و هجوم به جایگاههای بنزین در شب گذشته به یاد داستان آسفالت مجتمع مان افتادم. و اما داستان:

در اوایل ماه می سامانه مدیریتی ضمن پوزش از اینکه قرار است در ماه ژون پارکینگ ها آسفالت شوند به ما نامه ای داد و یک نقشه را هم پیوست کرد و فازهای پروژه شامل فاز آ ، بی و سی را توضیح داد از ما خواستند که نمره ماشین را بدهیم تا کارت پارکینگ برای پارک کردن در پارکینگ یک مجتمع اداری در نزدیک آپارتمان هایمان را صادرکنند. هر چه به زمان موعود نزدیک تر می شدیم اطلاعات بیشتر، موارد ایمنی، مقررات و حتی طرز برخورد با کارگران آسفالت کار را برایمان توضیح می دادند. دو سه مرتبه کار برای یکی دو روز عقب افتاد که به دلیل بارند گی بود ولی سامانه مدیریتی با ارسال نامه مثلا در روز قبل به ما اطلاع می داد. برنامه آسفالت مجتمع یک ماه طول کشید. تمامی آسفالت های قبلی را جمع کردند. به شدت زیر سازی کردند . آستر را ریختند و به فاصله 48 ساعت رویه را ریختند . پس ازیک ماه و14 ساعت کاردر روز، کار تمام شد و اکنون دوباره نامه داده اند که قرار است فلان روز پیمانکار آسفالت برای لکه گیری بیاید.

تصویر بالا پر است از نکات مدیریتی و اینکه چند نفر ضمن احترام به مشتری برای اجرای پروژه اشان فکر کرده اند. کسی هم احساس نمی کند که تحقیر شده است . کار هم انجام شده است. حالا مقایسه کنید با احساس تحقیر مخاطبی که ساعت 10 شب به اطلاعش می رسانند که ساعت 12 شب برنامه کوپنی شدن بنزینی که روی هوا بود انجام خواهد شد.

۱۳۸۶ تیر ۴, دوشنبه

I am only a Child

Severn Suzuki speaking at UN Earth Summit 1992

گرمايش زمين يا تغييرات فاجعه آميز آب و هوايی

محمد درويش عزیز از دلمشغولان محيط زيستی خواسته است که در مورد گرمايش زمين بنويسند. در ۱۷ آوريل ۲۰۰۵ مطلبي را در تارنمای فرنگيم گذاشتم با عنوان گرمايش زمين يا تغييرات فاجعه آميز آب و هوايی. در واقع اين عنوان اقتباسی است از کتابچه ای که جورج لک آف استاد ارتبا طات دانشگاه برکلی نوشته است. عنوان کتاب مثل يک فيل فکر نکن است. هما نطور که می دانيد نشان حزب جمهوری خواه در آمريکا فيل و حزب دموکرات الاغ است. جورج لک آف می گويد که جمهوری خواهان زمانی که از تغييرات فاجعه آميز آب و هوايی ياد می کنند از واژه گرمايش زمين کمک می گيرند. در شمال آمريکا مردم عاشق جاهای گرم هستند و با حسرت به روزهای آفتابی يا سواحل گرم جنوبی نگاه می کنند بنابراين واژه گرمايش زمين از نظر روانی تاثير به سزايی بر مخاطبان ندارد و آنها را آماده نمی کند که برای اين مهم کاری کنند . جورج پيشنهاد می دهد که سعی کنيم با استفاده از ترکیب تغييرات فاجعه آمیز آب و هوايی از این رویداد یاد کنیم .

۱۳۸۶ تیر ۳, یکشنبه

مشکل درختان درکه


یکی ازدوستان در تارنمایش نوشته که :


درختای درکه بدجوری درگیر یه افتی شدند که من نمیدونم اسمشون چیه؟ادم یاد فیلم عنکبوت میافته بعد از ازغال چال شدت هجوم خیلی بیشتر اول سر بالایی پلنگ چال بعضی از این درختان کاملا سفید شدن دقیقا مثل اینه که درختا رو تماما دورشون تار عنکبوت تنیده باشن .هرکسی چیزی میدونه یا کمکی از دستش بر میاد بکنه

۱۳۸۶ تیر ۱, جمعه

دانش آموزان بخوانند


سال ها قبل در اواخر دهه شصت زمانی که دانشجو بودم درمدرسه پزشکی شهید بهشتی، یکی ازمشتریان نشریات ادبی بودم. دریکی از نشریات که نامش را بخاطرندارم مطلبی بودم از شمس آل احمد. گمان می کنم مطلب یادداشت سرمقاله بود یا چیزی شبیه. آل احمد در مقدمه خاطره ای را نقل کرده بود از دوران کودکی . خاطره در مورد مقدمه یک کتاب ریاضی بود. او نقل می کرد که در مقدمه کتاب ریاضی نوشته شده بود که هر مطلبی را که یک خری بفهمد دلیلی ندارد که سایر خران نفهمند. این جمله که شاید درنگاه نخست به خواننده خوش نیاید رازموفقیت بسیاری از صاحبان دانش است. اززمانی که این جمله را شنیدم اعتماد به نفسم برای گره گشایی از رازهایی که در پس مطالب درسی بود دو چندان شد. با خود می گفتم اگر دیگران فهمیده اند خوب من هم باید بفهمم. اکنون که دانشجو هستم بعدازسال ها دوباره از این فرمول استفاده می کنم : هر مطلبی را که یک خری بفهمد دلیل ندارد که سایر خران نفهمند.

۱۳۸۶ خرداد ۲۷, یکشنبه

دخترم



کاری از کیانا ، تصویری از خودش

۱۳۸۶ خرداد ۲۶, شنبه

جشنواره هنری کمبریج








روزگذشته بیست و پنجمین سالگرد جشنواره هنری کمبریج بود. این جشنواره درکنار رودخانه چارلزودرهمسایگی دانشگاه هاروارد برگزار می شود. این قبیل جشنواره های هنری در اکثر نقاط آمریکا برگزارمی شوند. برگزار کنندگان مردم هستند یعنی نهادهای مردم نهاد و اغلب شهرداری ها به برگزار کنندگان کمک می کنند برای هماهنگی با پلیس ونهاد های انتظامی. هنرمندان محلی صنایع دستی، آثار هنری ، نقاشی، نمایش ، رقص و آواز را به شهروندان عرضه می کنند همچنین ازگروههای هنری سایر شهرها به عنوان میهمان دعوت می شود.یک جور تبادل فرهنگی بین شهرهای مختلف، به عنوان مثال یک گروه آوازخوان سیاه پوست ازمحله هارلم نیویورک یک برنامه بسیارزیبا از آهنگ های کلاسیک ارایه دادند.
یکی از موضوعات جالب استفاده از زباله برای ساخت پیکره های غول پیکر و ایستگاه موسیقی بود، این تصاویر را ببینید.


کودکان انتظار، کودکان امید تنگ



منبع عکس ها از

۱۳۸۶ خرداد ۲۵, جمعه

مقايسه عمر زمين با عمر يك انسان

يکی از دوستان اين مطلب را برايم فرستاده از منبع اصلی اطلاعی ندارم ولی فکر کردم بد نيست شما هم ببينيد


مطلب به همت دكتر شهرام علا

فقط تصور كنيد كه بتوانيم سن زمين را كه غير قابل تصور است، فشرده كنيم و هر صد ميليون سال آن را يك سال در نظر بگيريم !در اينصورت كره زمين مان فرد 46 ساله خواهد بود.

هيچ اطلاعي در مورد هفت سال اول اين فرد وجود ندارد و درباره سالهاي مياني زندگي او نيز اطلاعات كم و بيش پراكنده اي داريم اما اين را ميدانيم كه در سن 42 سالگي، گياهان و جنگلها پديدار شده و شروع به رشد و نموکردند . اثري از دايناسورها و خزندگان عظيم الجثه تا همين يكسال پيش نبود

يعني زمين آنها را در سن 45 سالگي به چشم خود ديد و تقريبا 8 ماه پيش پستانداران را به دنيا آورد . در اوايل هفته پيش ميمونهاي آدم نما به آدمهاي ميمون نما تبديل شدند
و آخر هفته گذشته دوران يخ سراسر زمين را فرا گرفت.

انسان جديد فقط حدود 4 ساعت روي زمين بوده و طي همين يك ساعت گذشته كشاورزي را كشف كرده است بيش از يك دقيقه از عمر انقلاب صنعتي نميگذرد و حال ببينيد انسان در اين يك دقيقه چه بلائي بر سر اين بيچاره 46 ساله آورده است

او طي 40 دقيقه بيولوژيكي، از اين بهشت يك آشغالداني كامل ساخته است . او خودش را به نسبتهاي سرسام آوري زياد كرده، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض كرده است
سوختهاي اين سياره را مال خود كرده و همه را به يغما برده است
و الان مثل كودكي معصوم و بي تقصير
ايستاده و به اين حمله ی برق آسا نگاه ميكند.

۱۳۸۶ خرداد ۲۴, پنجشنبه

انرژی هسته ای درایالات متحده




بیش از سه هفته است که ترم تابستان شروع شده است . یکی از درس هایی را که دراین ترم شرکت می کنم درس سلامت محیط زیست است. در این درس موضوعات مختلفی بررسی می شوند یکی ازموضوعات در مورد استفاده ازانرژی هسته ای برای تولید الکتریسیته است. در این درس آموختیم که برنامه استفاده ازانرژی هسته ای در نیروگاه های برق در ایالات متحده از سال 1954 آغازشد. روند گسترش نیروگاه های برق آمریکا تا سال 1976 ادامه داشت. و بعد از آن سیر نزولی پیدا کرد. در آغاز انرژی هسته ای را انرژی پاک می نامیدند. چرا که همچون نیروگاه هایی که با سوخت فسیلی کار می کنند آلاینده های حاصل از احتراق در محیط پراکنده نمی شوند . البته این یک روی سکه بود. روی دیگر سکه با حادثه ای که در سال 1979 در نیروگاه جزیره سه مایلی روی داد رقم خورد. حادثه نیروگاه اتمی چرنوبیل در1986 هم رویدادی دیگری بود که به کلی بر پاک بودن انرژی هسته ای خط بطلان کشید. از سال 1996 تا کنون هیچ نیروگاه جدیدی به مدار نیروگاه های هسته ای آمریکا وارد نشده است.

اگر چه نیروگاههای اتمی نقشی درتولید گازهای گلخانه ای ندارند و در مظان اتهام برای تولید باران های اسیدی نیستند ولی به دو دلیل عمده این نیروگاهها خوش نام نیستند. اولین گرفتاری مساله زباله های اتمی است . این زباله ها برای هزاران سال به پرتوافشانی ادامه خواهند داد. مدیریت این زباله ها کار آسانی نیست . به ویژه در ایالاتی که درمدیریت زباله های خانگی یا بیمارستانی مانده اند. مساله دوم این است که درصورت رویداد یک حادثه درنیروگاه، زنجیره ای از تبادلات شیمیایی اتفاق می افتد که کسی توان جلوگیری از آن را ندارد.و به این اتفاق فاجعه می گویند. حیات انسانی و زیست محیطی تا شعاع گسترده ای ازحادثه برای قرن ها غیرقابل استفاده می شود . به این دلایل جهان مدرن در مواجه با خواست طرفداران محیط زیست برنامه گسترش نیروگاههای اتمی را به کاهش این نیروگاهها تغییر داده است.

۱۳۸۶ خرداد ۲۳, چهارشنبه

سرای شاهنامه




جا دارد به افتخار کسانی که این امکان را در اختیار ما گذاشته اند که با هم مرتبط شویم یه هورای بلند بکشیم. نخست برای دانشگاه ام آی تی که کامپیوتر را ساخت و بعد برای پروژه آرپانت در وزارت دفاع آمریکا که در سال1969 برای نخستین بار آن لاین شد. در دهه 80 میلادی پروتکل تی سی پی آی پی جایگزین پروتکل های اولیه شد و امکان استفاده و ارتباط آن لاین میان کالج ها و موسسات آموزشی را فراهم آورد. به موازات پروژه آرپانت وزارت دفاع آمریکا چندین شرکت خصوصی در دهه 80 به گسترش و ایجاد شبکه جهانی اینترنت کمک کردند. در دهه 90 اینترنت جهانگیر شد و در هزاره سوم به اکثرنقاط دنیا رسید.

ایرانی های خوش ذوق و فرهنگ دوست دست بکارشدند و میوه های فرهنگ سرزمین را در شبکه گذاشتند. حالا هیچ کس نمی تونه جلوی این ارتباط جهانی را بگیره. جمع های دوستان هم فکر در این سامانه تشکیل شده و بیش از هرزمان دیگری دوستان با همدیگر در ارتباطند. آن هم ارتباطی ازنوع نوشتار که برای همیشه می مونه. من به عنوان کسی که اولین تصویری که از کامپیوتر در ذهن داره یک کامپیوتر چند هزارکیلویی و به اندازه یک اتاق با قابلیتی به مراتب کمتر از یک پی سی در پیتی امروزی است نمی تونم که مراتب بهت خودم رو از این تکنولوژی اعلام نکنم. به هرحال غرض از این مقدمه این بود که امروز به طور تصادفی شاهنامه فردوسی را در قالب یک سایت پیدا کردم . احتمالا شما دوستان قبل ازمن با این سایت آشنا شده اید به هر حال جا داره از کسانی که زحمت کشیده اند و شاهنامه را آن لاین کرده اند تشکر کرد.

۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

دیدار از صندوق جهانی طبیعت شعبه پاکستان

بر سنگ مزار علامه اقبال لاهوری در شهر لاهور پاکستان بیتی است ازاقبال

فروغ آدم خاکی به تازه کاری هاست
مه و ستاره کنند آنچه پیش ازاین کردند

در اکتبر سال 2000 میلادی به اتفاق دکتر اسماعیل کهرم و مهندس محسن سلیمانی به دعوت صندوق جهانی طبیعت شعبه پاکستان برای دیدار از پروژه های دوستان پاکستانی به پاکستان رفتیم . دکتر کهرم گزارشی نوشته اند در روزنامه هم میهن تاریخ 16 خرداد 1386 . گزارش را از تارنمای دیده بان محیط زیست ایران بخوانید


هواپيماي ما از نقطه چابهار و گواتر از ايران خارج شد و خط ساحلي بلوچستان – پاكستان را به اندازه مسافت بندرعباس تا گواتر طي كرد. از ارتفاع 10 كيلومتري درست مانند آن بود كه در بلوچستان ايران پرواز مي‌كرديم. بعدها در زمين هم موارد اشتراك طبيعي – فرهنگي و خلاصه مشابهت‌هاي همه‌جانبه بلوچستان ايران و پاكستان مسلم شدند. يكي از همراهان مي‌گفت: آدم اينجا احساس غريبي نمي‌كند. مثل آن است كه هنوز در ايران هستيم. راست مي‌گفت، ‌آب و هوا درست مثل چابهار بود. آفتاب دلپذير، گياهان آشنا و لباس آشنا كه من به آن علاقه داشتم و براي هواي گرم و شرجي كاملا مناسب است و بالاخره زبان و لهجه خاصي كه بلوچ‌‌هاي ما هم با آن زبان صحبت مي‌كنند. تابلوهاي راهنماي داخل فرودگاه كه به زبان‌هاي اردو و انگليسي نوشته شده بودند نظر ما را جلب كردند

۱۳۸۶ خرداد ۲۰, یکشنبه

دختران انتظار

دختران دشت!
دختران انتظار !
دختران امید تنگ
در دشت بی کران ،
وآرزوهای بیکران
در خلق های تنگ!
دختران خیال آلاچیق نو
در آلاچیق هایی که صد سال !_
از زره جامه تان اگر بشکوفید
باد دیوانه
یال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد...
_ _ _
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله، به طاق بلند دود!
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دویدن،
شب
سر شکستگی !_
در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق!_
در رقص راهبانه شکرانه کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره یی تان را
خواهید بر افراشت؟
_ _ _
افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.

دختران رفت و امد
در دشت مه زده!
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه!_
از زخم قلب آبائی
در سینه کدام شما خون چکیده است؟
....
لب های تان، کدام شما
لب های تان کدام
_ بگویید!_
در کام او شکفته ، نهان، عطر بوسه ئی؟



شب های تار نم نم باران _که نیست کار_اکنون کدام یک ز شما
بیدار می مانید
در بستر خشونت نومیدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا یاد آن _ که خشم و جسارت بود_
بدرخشاند
تا دیرگاه شعله اتش را
در چشم بازتان؟
_ _ _
بین شما کدام
_ بگویید!_
بین شما کدام
صیقل می دهد
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟
احمد شاملو

طوفان گنو و باهو کلات



به دنبال وقوع طوفان گنو در استان های هرمزگان وسیستان و بلوچستان؛ خبرگزاری جمهوری اسلامی به نقل ازکارشناس امور عمرانی فرمانداری چابهارگزارش داد که: براثرطغیان رودخانه ها وجاری شدن سیل روستاهای سه بخش پلان، مرکزی و دشتیاری در محاصره سیل قرار گرفته اند.
رودخانه باهوکلات که به خلیج گواتر می ریزد در بخش دشتیاری واقع است. این منطقه بسیار هموار است و درواقع سیلاب های بخش دشتیاری ازحوالی روستای کلانی به رودخانه باهوکلات هدایت می شوند. مردم در اینجا آب بهداشتی و لوله کشی شده ندارند. آب انبارهای روبازی دارند که با مهار سیلاب پراز آب می شوند و درطول سال ازاین آب برای آشامیدن وسایر نیازهای زندگی بهره می گیرند.همچنین چند گاندو –کروکودیل – در آب انبارهای روستا زندگی می کنند. مردم به یاد ندارند که این گاندوها به کسی آسیبی رسانده باشند. آنها اعتقاد دارند که گاندو نگهبان آب است. زمانی که با اهالی روستای کلانی در کناره باهوکلات رفت و آمد داشتیم همواره از خاطره سیلابی می گفتند که در اواخر دهه 60 برای مدتی این روستا را محاصره کرده بود و تنها راه ارتباط با جهان خارج استفاده از قایق و با عبور از باهو کلات و خلیج گواتر بود. برا ی بیش از شش ماه اهالی نتوانستند از محاصره سیلاب خارج شوند. بسیاری ازخانه ها به زیر آب رفت. گرفتاری اینجاست که اساسا در شرایط عادی به دلیل بدی راه و بعد مسافت معمولا کسی به این روستا وسایر روستاهای دور دست سری نمی زند.


دردوره خشکسالی تنها تانکر آب جهاد سازندگی بود که هفته ای دو مرتبه آب را به روستا می آورد و در آب انبار خالی می کرد. معلمان روستا هم که سرباز معلم بودند در دوره های چند ماهه در روستا می ماندند.
راستی الان جان محمد و بقیه چکار می کنند. گاندوها که به نزدیک خانه ها نیامده اند. کودکان تاب ایستادن در آن آلونک ها را ندارند.از آنها بخواهیم که به این نگهبانان آب نزدیک نشوند. خدا کند که سیلاب زودتر در گواتر تخلیه شود. هوا گرم است. اگر برق قطع شود چه؟ این برق 5-6 سال است که به روستا آمده مردم به او عادت کرده اند.

خدا کند مدرسه ای که ساختیم تاب سیلاب را داشته باشد. نام مدرسه را فردوسی گذاشته اند. خانه بهداشت هم ساخته شد با همت محسن سلیمانی و سمیرای فراهانی. از بهورزانش خبر ندارم . خدا کند دوست محمد سالم باشد. امشب به یاد مهربانی های اهالی کلانی در بلوچستان ایران غذایی با طعم بلوچی پر از ادویه و فلفل ساختم. آرزومی کنم که کودکان کلانی در محاصره سیلاب گرسنه نمانند.

منبع عکس گاندو
عکسهای بچه ها ی کلانی کار مشترک سمیرا فراهانی و محسن سلیمانی

۱۳۸۶ خرداد ۱۸, جمعه

سیاوش


بهار پر است از خاطره دشت لار و دیدار پر سیاوشان بر دامنه های البرز در میانه دشت . سیاوش داستان بی گناهی دلاوری است که طعمه ی بدگمانی و حسد شد. در دانشنامه ویکی پدیا در مورد سیاوش می خوانیم:
سياوش از شاهزادگان و دلاوران افسانه‌ای ايران است. بنابر شاهنامه، کيکاوس پادشاه سبکسر و بدخوی سلسله کيانی پسری دانا، خوش سيما و دلير به نام سياوش داشت که از کودکی پرورش او را رستم به عهده گرفته بود. هنگامی که سياوش جوانی کارآمد شد و به دربار پدر بازگشت، همسر کيکاوس، سودابه دختر شاه هاماوران، به او دل باخت. اما سياوش نيک نهاد به آرزوی او تن درنداد. سودابه خشمگين شد و نزد کيکاوس به سياوش تهمت بدکاری زد. به آیين آن روزگاران، کسی که خود را بی گناه می‌دانست بايد از آتش به سلامت بگذرد. سياوش در حضور پدر و بزرگان دربار از گذر باريکی ميان دو تل عظيم آتش سواره بگذشت و پاکدامنی خود را ثابت کرد.
پس از چندی، به قصد امان ماندن از تحريکات زن پدر ، داوطلب جنگ با پادشاه توران شد. افراسياب که از جلادت سياوش به هراس افتاده بود تقاضای آشتی کرد. سياوش درخواست او را پذيرفت، اما کيکاوس پسر را سرزنش کرد و سياوش رنجيده نزد افراسياب بازگشت. تورانيان مقدم او را گرامی داشتند و افراسياب دختر خود، فرنگيس، را به همسری او در آورد. سياوس با اجازه افراسياب در ختن قلعه‌ای بنام گنگ دژ ساخت و با صد تن از همراهان ايرانی خود به خوشی روزگار می‌گذراند. اما، گرسيوز، برادر افراسياب، بر او حسد برد و افراسياب را بدگمان کرد. عاقبت افراسياب به کشتن سياوش جوان، که خوش سيما و خردمند و پاک نهاد بود فرمان داد.
سياوش در افسانه‌های ايرانی مظهر مظلوميت و بی گناهی است. از خون به ناحق ريخته او هر بهار گياه پرسياوشان بر لب جوی‌ها و آبگيرها می‌رويد. گمان می‌رود سياوش در افسانه‌های بسيار کهن آريايی مظهر گياه و سرسبزی باشد و مرگ جانگداز او فرا رسيدن فصل سرما و برخاک افتادن گياه را خبر می‌دهد. مراسم خاص عزاداری سياوشان يا سووشون که تا زمان‌های نه چندان دور، رايج بوده، دليلی بر اين باور شمرده می‌شود. در اين مراسم شبانگاه بر مرگ سياوش نوحه و زاری می‌کردند و زنان دسته‌های موی خود را به نشان فرو ريختن برگها می‌بريدند و آن را بر درختان نظر کرده می‌آويختند. سوگواری شام غريبان در شب دهم محرم را نيز با اين مراسم بی ارتباط نمی‌دانند.
چنان که در شاهنامه آمده است خبر کشته شدن سياوش در ايران هنگامه‌ای برپا کرد. رستم، که او را به فرزندی پرورده بود، سودابه را به کين او کشت، به توران تاخت و همه جا را ويران کرد. اما چون هوس بازی‌های کيکاوس پايان نداشت، فر کيانی از او جدا شد و افراسياب قدرت يافت که دوباره به ايران بتازد و بيداد و ويرانی کند. پس از مرگ سياوش، فرنگيس همسر او که باردار بود، پسری زاد. به دستور افراسياب بچه را به شبانان سپردند تا از نژاد خود با خبر نشود. اين پسر کيخسرو نام گرفت. گيو، پسر گودرز، و از پهلوانان ايرانی، برای آوردن کيخسرو نهانی به توران رفت و پس از هفت سال جستجو کيخسرو و فرنگيس را يافت و با پوشاندن زره سياوش بر تن کيخسرو او را رويين تن کرد، بر اسب سياه سياوش، که اين همه سال به هيچ کس سواری نداده بود، نشاند و با جنگ و گريز راهی ايران شد.
منبع

۱۳۸۶ خرداد ۱۷, پنجشنبه

باقالی پلو

اوقات خودتان را تلخ نکنید بفرمایید شوته باقله - باقالی پلو

۱۳۸۶ خرداد ۱۶, چهارشنبه

ساختمان به مثابه کالایی مصرفی درایران


آیا ساختمان و راه کالای هایی مصرفی هستند یا سرمایه ای؟ بدون شک پاسخ خواهیم داد که سرمایه ای و در بسیاری ازموارد زیربنایی.

آیا این گزاره دراقتصاد ایران هم صادق است. با نگاهی به طرزبرخورد ما با ساختمان سازی و راه سازی به نظر می رسد که ساختمان وراه درایران کالاهایی مصرفی هستند. ساختمان ساخته می شود و در مدت کوتاهی (کم تر از20-30 سال) نابود می شود تا دوباره ساخته شود. راهها به خصوص راههای کوهستانی در کم تر از 5 سال مصدود می شوند و یا پرمی شوند از چاله چوله. لابد راه سازان هم خرج دارند و پس ازساخت راه باید در میانه راه خیمه بزنند و راه را نگهداری کنند. نمی شود یک راهی ساخت که تا دو سه دهه به آسفالت مجدد هم نیاز نداشته باشد چنانکه فرنگی ها می سازند. نمی شود راهی ساخت که مطالعه شده باشد. آن هم مطالعه زیست محیطی. مطالعه کردن سوسول بازی است. ما نقشه را می آوریم آن هم نقشه ایران را ویک خطی می کشیم از دریای مازندران به دریای عمان و می گوییم می خواهم آبراهی بسازیم بین این دو دریا. خوب ما اینجوری هستیم دیگه . حالا شما انتظاردارید که پول ملت را بدهیم یک مشت تحصیل کرده ی پشت میزنشین برایمان مطالعه کنند. نه آقا ما به این قرتی بازی ها کاری نداریم. اگر هم ساختمانمان خراب می شود در اثر زلزله یا راهمان شکسته می شود خوب لابد خشم طبیعت است.

۱۳۸۶ خرداد ۱۵, سه‌شنبه

مخالفت فعالان محيط زيست با ۱۵ دقيقه سايه آسمان خراش بر باغ ملی

نشريات بستون روز گذشته از اعتراض فعالان محيط زيست اين شهربه ساخت آسمان خراشی خبر دادند که قرار است با ارتفاع ۱۰۰۰ پا بلندترين ساختمان نيو انگلند باشد و در قلب بستون ساخته شود. فعالان محيط زيست پيش بينی می کنند که اين ساختمان روزانه ۱۵ دقيقه سايه بر باغ ملی بستون خواهد انداخت. قرار است اين ساختمان تا سال ۲۰۱۱ ساخته شود. سازندگان قول داده اند که يک سری مطالعه را برای اين مهم انجام دهند.
. البته در مثل مناقشه نيست ولی اين رويداد را مقايسه کنيد با داستان برج جهان نما در ميدان امام ( ‌نقش جهان ) اصفهان

۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه

کم رنگی


يه مدتی کم رنگ خواهم شد احساس می کنم بايد سرعت درس خواندنم را زيادتر بکنم . زمان می گذرد و احساس نادانی آزارم می دهد. بنابراين برای مدتی در اين ستون احتمالا کم رنگ تر ظاهر خواهم شد.

ترا من چشم در راهم شباهنگام

ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ "تلاجن" سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛
ترا من چشم در راهم.

شباهنگام. در آندم که بر جا دره‌ها چون مرده‌ماران خفتگانند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرَم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم؛
ترا من چشم در راهم

نیما یوشیج

۱۳۸۶ خرداد ۱۳, یکشنبه

شعر خر مش غلام


شب گذشته خانواده بزرگ ایرانی در بستون گردهم آیی داشت. برنامه خانواده بزرگ ابتکاری است که به همت جمعی از ایرانیان ساکن نیوانگلند پا گرفته است. دراین جمع موضوع جلسه سیاسی نیست . مرده باد و زنده بادی درکار نیست. به مذاهب افراد احترام گذاشته می شود ولی محلی برای تبلیغ مذاهب هم نیست. نقطه مشترک افراد ایرانی بودن است. قرار است این جمع جای خالی فامیل های ایرانیان درغربت را پرکند. ما به همدیگر دخترخاله پسر خاله می گوییم . دیشب مشکلی رابیان کردم و یکی از بانوان جمع درمیانه جلسه به من گفت که با شنیدن مشکل سفره ای نذر کردم و مطمین باش که سفره من جواب می دهد.


بنابراین با یک فرمول ساده جمعی هم دل شکل گرفته اند. شب گذشته بخش دیگری ازمجموعه تلویزیونی خاک سرخ ساخته ابراهیم حاتمی کیا نشان داده شد. و سپس برنامه شعر خوانی توسط حضار انجام شد. همچنین یکی از دوستان پرویز شاپور را به جمع معرفی کرد. همچنان که می دانید پرویز مبتکر کاریکلماتور بود و همسر فروغ فرخزاد. او در سال 1378 دربیمارستان طوس تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

من هم شعر خرمش غلام راخواندم این شعر پرنکته و ظریف سروده جناب حجتی ازشعرای بروجردی است. شعر به زبان بروجردی سروده شده است که بسیار به فارسی دری نزدیک است و اقوام مختلف ایرانی این گویش را درک می کنند به هرحال سعی کردم که شعر را با ترجمه همزمان ارایه دهم و البته مورد تشویق حضار قرار گرفت. اگر زمانی بتوانم کلمات را معرب کنم با این فارسی ساز ویندوز اکس پی، این شعر را درهمین ستون منتشرخواهم کرد.

۱۳۸۶ خرداد ۱۲, شنبه

ماست کیسه ای


بفرمایید ماست کیسه ای لری در بستون

۱۳۸۶ خرداد ۱۱, جمعه

داستان یک پرچم

پرچم نشان یک ملت است. پرچم راز دار یک تاریخ است. پرچم ها داستان ها دارند. ملت ها پرچم هایشان را محترم می دانند و از سایرملل می خواهند که به پرچم هایشان بی احترامی نکنند. اما تند روان این حق را محترم نمی شمارند و پرچم ها را پایمال می کنند و بدتر از آن به آتش می کشند. ملت ها با دیدن تصویر سوختن پرچم هایشان پر ازکینه می شوند و پیام های دوستی سایر ملل را دروغین می دانند. دیوارها ی بی اعتمادی میان ملت ها گسترده تر می شود و کار منادیان صلح و دوستی دشوارتر. پرچم سوزی یکی ازرسوم رسمی بعضی کشور ها شده است . هر بار که سوختن پرچمی را می بینم به کینه و بغضی که در پس این سوختن جاری خواهد شد می اندیشم به دانش آموزان مدارسی فکر می کنم که هر روز صبح برای پرچم شان سرود می خوانند و در عصر رسانه ها و ارتباطات شاهد سوختن پرچم شان در غروب روزی خواهند بود که برای پرچم سرودها خوانده اند. براستی چه کسی تاوان این بی اعتمادی ها و بی حرمتی ها را خواهد داد.به عنوان یک ایرانی بسیارغمگین خواهم شد اگر شاهدسوختن هر نمونه ای از پرچم ایران باشم . فرقی نمی کند که این پرچم با نشان شیروخورشید باشد یا نشان جمهوری اسلامی یا بدون نشان وفقط با سه رنگ.
یکی ازپرچم هایی که ما می شناسیم پرچم ایالات متحده آمریکاست. اگر ازما بپرسند پرچم افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، آذربایجان، روسیه ... چه شکلی است .بسیاری ازماها هیچ نظری نداریم . ولی اکثر ماها پرچم آمریکا را دیده ایم. نمونه های این پرچم به دلایل مختلف در کشور ما به نمایش گذاشته می شود و متاسفانه درمراسم رسمی و مناسبت های مختلف مورد بی احترامی قرارگرفته است. در اینجا قصد دارم که تاریخچه مختصری از این پرچم را یادداشت کنم .اصل حرف من اینست که پرچم ها نشان ملت هاهستند . اگر به دولتی انتقاد داریم دلیل نمی شود که پرچم یک ملت 300 میلیونی را به آتش بکشیم . می خواهم بگویم باید تلاش کنیم تا این گونه رسوم را از خیابان هایمان جمع کنیم.اگر می خواهیم سایرملت ها هم حرمت ما را نگاه دارند باید حرمت ملت ها را نگاه داریم.
درجولای 1776 و بعداز امضای اعلامیه استقلال، ایالات متحده هیچگونه پرچم رسمی نداشت.نخستین پرچم توسط سربازان ژنرال واشنگتن درپروسپکت هیل و در شهر کمبریج ماساچوست وبه مناسبت سال نوی 1776 برافراشته شد. در چهاردهم ژوؤن 1777 کنگره قانون پرچم را گذراند و پرچمی با 13 نوار قرمز و سفید و 13 ستاره سفید در یک زمینه آبی که نشانه تعداد ایالات متحده آن زمان بودند به عنوان پرچم ایالات متحده تصویب شد. قانون در مورد شکل قرار گرفتن ستاره ها چیزی نگفته بود بنابراین طراح ستاره ها را به صورت یک دایره قرار داد. این پرچم به پرچم بتسی رز معروف است. در سال 1795به دنبال پیوستن ورمونت و کنتاکی به ایالات متحده تعداد ستاره ها به 15 عدد افزایش یافت. درچهارم آوریل 1818 تعداد ستاره ها 20 تا شد و قرار شد هر ایالتی که به ایالات متحده می پیوست یک ستاره هم اضافه شود. و درنهایت در 1960 با پیوستن ایالات آلاسکا و هاوایی به ایالات متحده تعداد ستاره ها به 50 عدد افزایش یافت.

 
UA-1860095-1