۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

باشگاه ها ، نهاد هایی برای پاسداری از هویت اجتماع های کوچک


دکترابوالفضل وطن پرست یکی از دوستان بسیار عزیز و دانشمند درپاسخ به بحثی که در مورد همکاری های اجتماعی ایرانیان در غربت ( مهاجر) مطرح شد مطلب ارزشمندی ارسال نموده اند. پس از کسب اجازه، حیفم آمد که در این جا منتشر نکنیم. البته این مطلب بخشی از مطلبی است که نگارنده ( دکتر وطن پرست ) در آینده منتشر خواهند کرد. فکر می کنم بخصوص برای ایرانیان ساکن بستون که صاحب خانه ایران هستند و نهادی اجتماعی تحت عنوان کانون ایرانیان بستون دارند می تواند مفید باشد. درواقع این امکانات فرصت منحصر به فردی برای ایرانیان ساکن بستون است که کار جمعی ، تحمل آرای دیگران ، مدارا، توجه به فرهنگ سرزمین ایران و همکاری های علمی برای شکوفایی بیشتر سرزمین را ترویج کنند
.
باشگاه ها ، نهاد هایی برای پاسداری از هویت اجتماع های کوچک

این حرف های تکراری گریز ایرانی جماعت از کار گروهی و همکاری ، که من هرچه در منابع می کاوم هیچ مستندی برای آن نمی یابم ، به کار ما نخواهد آمد[1] . ما مردمی هستیم مثل همه مردمان روی زمین، نه شاخ های دیو سفید روی سر ماست نه از ملل دیگر باهوش تریم[2]و نه پدر سوخته تر! ادم هایی هستیم که در اقلیمی به نام فلات ایران روزگار می گذرانیم و در تمام تاریخ طولانی خود کار هایی کرده ایم که تفاوت چندانی با کار سایر مردمان ندارند. این که کمی زودتر از جاهای دیگر شروع کرده ایم به ساختن ارتش و حکومت داری، بیشتر از آن که ربطی به امروز ما و یا هوشمندی خاص ما و یا با حال بودن ذاتی ما داشته باشد، به شرایط اقلیمی زمین در آن دوره و ناچاری آدم های آن زمان برای کوچیدن و زنده ماندن و چرخه های طبیعی طبیعت و شاید شرایط مناسب تر اقلیم خاورمیانه برای انسان های آن دوره با امکانات محدود ترشان ، مربوط بوده است . مثل همه مرمان جهان گاه درست عمل کرده ایم و گاه به خطا رفته ایم – تازه اگر بتوانیم بگوییم چه کاری خطا بوده و چه کاری درست !- [3]
این مقدمه حدیثی طولانی است که به گمانم در حد همین جملات کوتاه برای اشاره ام به موضوع گفت و گوی شما کفایت می کند.
دو شق کفت و گوی مورد نظر یکی کار گروهی است و دومی رفتار های مهاجران . از تلفیق این دو شق، مسئله ای به نام کار گروهی یا همکاری بین مهاجران استخراج شده است . ظاهرا گروهی برآنند که چون ایرانی ها اساسا اهل کار گروهی نیستند ، زمانی که در موقعیت مهاجرت قرار می گیرند، این مشکل شان تشدید می شود، .برای این گفته هم بدون ارائه هیچ نمونه ای فلسفه بافی می کنند.
تنها موضوع مورد توافق من شکلی از محافظه کاری است که از کهنسالی ما و انباشت تجربه های تلخ و شیرین در خاطرات ازلی مان منشاء گرفته است وگرنه تاریخ چیز دیگری می گوید و همانطور که گفتم هیچ دلیلی برای تفاوت بسیار زیاد ما با سایر ملل وجود ندارد.
شواهد تاریخی نشان می دهند که فلات ایران از نخستین مکان هایی بوده است که در حول و حوش عصر یخبندان تعدادی از نوع بشر تصمیم گرفته اند مثل بچه های آدم دور یکدیگر جمع بشوند و واحد های اجتماعی ، که بعد ها نام ده و شهر به خود گرفته اند را ایجاد کنند. در همین صد سال اخیر هم مردمان این سرزمین پیشگام تشکیل احزاب به شکل اولیه آن و گرو ه هایی با شکل وشمایل مدرن بوده اند[4] و بزرگترین حرکات اجتماعی در قالب نهضت مشروطه خواهی و ملی کردن نفت در این سرزمین رخ داده است . اگر بپذیریم که این حرکات نیاز به حد اقل های کار گروهی دارند هیچ دلیلی ندارد که ملل دیگر را مستعد کار گروهی بدانیم اما ایرانیان را نه . اما من مایلم متناسب با طرح موضوع اصلی به یک اتفاق تاریخی ویژه اشاره کنم و آنچه به عنوان راهکار به نظرم می رسد بیان کنم .
----------------------------------------

پارسیان مقیم هند از معروف ترین گروه های مهاجر در طول تاریخ هستند . گروهی که تا امروز به حیات خود ادامه داده اند و با حفظ بخش عمده ای از آیین ها ی کهن خود در نقطه ای دیگر از جهان سکنی گزیده اند. بنا به مستندات، حرکت این گروه از سال 29 هجری آغاز و سرانجام در سال 99 هجری با گرد آمدن گروهی در گجرات هند، میهن تازه ای برای آنان فراهم شد.[5] این نمونه را از این جهت انتخاب کردم تا برچند موضوع تاکید کنم :
اول اینکه در میان نمونه های موفق مهـــاجرت و تشکیل کلونی های تازه، ایرانیــــــان دارای سابقه ای روشن - همانند بسیاری مردمان - هستند.
دوم اینکه به نظر من عوامل تعیین کننده دیگری وجود دارند که شکل گیری و قوام یک گروه جدید را ممکن می سازد و اشاره به خصوصیات مبهم قومی یاری دهنده نیست.
بر اساس منابع، زرتشتیان ایرانی پس از اقامتی 15 ساله در هرمز ، تصمیم به مهاجرت به هندوستان گرفتند. آن ها نخست خود را به جزیره دیو، نزدیک ساحل کائیاوار ، رسانده بودند . آن ها 19 سال دیگر در این جزیره گذراندند تا سرانجام در سال 716 میلادی ، جو حاکم ، آن ها را ناگزیر از رفتن به سنجان در گجرات کرد . به این ترتیب سنجان میهن دوم زرتشتیان مهاجر شد.... چهل سال بعد در سال 157 هجری با پیوستن گروه دیگری از زرتشتیان ایران به هم میهنان پیش آهنگ خود ، که لابد آوازه ای از وضعیت و موقعیت آن ها شنیده بودند ، زمینه برای ایجاد یک تشکل قومی و دینی فراهم امد . این جامعه نو ، با تلاش و کوششی که از خود نشان داد ، 500 سال از زندگی و تحرکی شکوفا برخوردار بود[6]
به گمان من این نمونه برای کسانی که به دنبال یافتن مسیری مطمئن برای یک زندگی شکوفا در جایی غیر از سرزمین مادری خود هستند موردی قابل بررسی است . به عقیده نویسنده کتاب سده های گمشده عامل اصلی موفقیت ایرانیان در جایگزینی مناسب در هند اولا به انتخاب درست این منطقه با توجه به پیوند های قومی وفرهنگی و به ویژه اقتصادی مرتبط بوده است. این دلیل به نظر من دلیلی کاملا درست است.
نگاهی به وضعیت ایرانیان مهاجر حکایت از این نکته دارد که سکنی گزینی در مناطق جغرافیایی که واجد این خصوصیات بوده اند به شکل گیری تجمع ها و گروه های سازمان یافته تری منجر شده است [7] در باره گروه های قومی متشکل و موفق در جامعه آمریکایی احتمالا این عوامل دخالت فراوانی داشته اند. اطلاعات من در این باره در حد فیلم ها و اخبار است ، اما به نظر می رسد جوامع مکزیکی در جنوب آمریکا دارای نوعی پیوند های قومی و فرهنگی هستند و این به موفقیت آن ها در تشکیل اجتماعات قومی کمک کرده است ، اتفاقی که در باره ایتالیایی ها در اوایل قرن بیستم در شمال شرق امریکا و در باره کوبایی ها ، پس از انقلاب کمونیستی کاسترو در جنوب شرق رخ داده است . در این جا این پرسش مطرح است که آیا اصولا ایرانیان را قرابتی با فرهنگ آمریکایی هست ؟ شکل گیری برخی تجمعات ایرانی موفق در جنوب غربی آمریکا حکایت از آن دارد که قسمی از اشتراکات فرهنگی میان ایرانیان و ساکنین متاخر تر این مناطق وجود دارد و احتمالا به دلیل مهاجرت تعداد بیشتری از افرادی که با پشتوانه اقتصادی مناسب به منطقه گام نهاده اند و الویت دار بودن مسئله اقتصاد در این مناطق ، امکان ایجاد اشتراکات فرهنگی منتج از اشتراکات اقتصادی را در آنجا بالا برده است.
پیگیری ادامه داستان پارسیان هند ما را به نکته ای خواهد رساند که بیشترین مقصود من از این نوشتار است.
در سال 1315 میلادی که سپاه اسلام به هندوستان راه یافت ، به پارس ها نیز حمله شد . با ویران شدن سنجان ، زرتشتیان ناگزیر به کوه های بهارهوت پناهنده شدند . با این همه ، آن ها در فرصت های مناسب به آتشکده های خود سرزده و آئین های دینی خود را در حد ممکن انجام می دادند. به طوری که در نوشته های خود پارس ها و گزارش ها ی سیاحان اروپایی برمی آید ، با کاهش نیروی مسلمانان ، دوباره وضعیت پارس ها شکوفایی نخست خود را بازیافت.[8] نکته مورد نظر من در اینجا نقش مکانی به نام آتشکده و کاری به نام آئین مذهبی است. من فکر می کنم هسته اصلی پایداری ایرانیان در سرزمینی بیگانه وجود مکانی مشخص بوده است که امکان باشیدن [9] پایدار و بین نسلی را برایشان ها فراهم ساخته است و نیز آئین هایی که همچون رشته هایی ، هویت های از هم گسیخته افراد را به یکدیگر متصل می کرده است.
در حال حاضر، ایرانیان مهاجر از کدام مکان ها برای باشیدنشان سود می برند و چه آئین های مشترکی دارند ؟ افراد به ویژه زمانی که از خاستگاه ها و مامن خویش دور می افتند بی اندازه محتاط و محافظه کار و بد بین می شوند و این در باره انسا ن ایرانی با آن پیشینه تاریخی اش چرا نباید رخ ندهد و بدتر هم رخ ندهد؟ و چنانچه این انسان ترسیده و دور افتاده ماوایی آشنا بیابد که کاری آشنا در آن انجام می دهند خیالش راحت می شود و آسوده تر به گرد هم (..؟ ...) جمع می شود. این مکان و این آئین ها به نظر می رسد که وجود ندارتد.
اطلاعاتم زیاد نیست اما به گمانم اتفاقی که رخ داده این است که بخش عمده ای از ایرانیان به مکان های باشیدن سنتی از قبیل مساجد بی اعتنا شده اند- و این شاید به رویکرد های سیاسی بخش زیادی از این افراد مربوط باشد .- احتمالا بخشی از ایرانیان مهاجر از دست تعصبات مذهبی موجود گریخته اند و حکومتی شدن دین آن ها را از هر چه نماد دینی است رمانده است. آئین های مذهبی، به جز نماز گزاردن، نیز آن چنان با خرافه ها در هم آمیخته اند که هر صاحب اندیشه ای را از خود می رماند. مکان هایی که در فرهنگ میزبان وجود دارند احتمالا کارکرد های مورد نظر را ندارند و شاید به اعتقاد برخی شعله گم شدن هویت اولیه را تندتر کنند( این ها همه حدس هایی است به ذهنم می رسد) . ... چه باید کرد ؟
پاسخ ساده به نظر می رسد ، یا باید به آیین های کهن دل بست یا کمر به بر پا کردن مکان هایی دلخواه بست . مکان هایی که در عین اتصال به ریشه های فرهنگ مبدا ، نسبتی با تمایلات و امکانات افراد و فضای تازه داشته باشد.
به نظر من کسانی که تمایلات دینی – یا معنوی – خود را حفظ کرده اند، همچنان باید از ظرفیت های مکان های دینی و آئین های خالص آن برای گرد هم آمدن و یکپارچگی هویتی خود استفاده کنند و دیگران نیز حتما باید به فکر گونه تازه ای از مکان ها باشند. مهاجرین در سرزمین های تازه اگر در اندیشه جمع شدن و همکاری و گم نکردن سررشته های فرهنگی و هویتی خود هستند پیش از هر چیز باید به فکر باشگاه ها باشند. این باشگاه ها در دوران مدرن از درون آئین های دنیای مدرن بیرون می ایند و همان چیز هایی هستند که از ان به عنوان نهاد های مدنی یاد می کنیم . نکته مهم در این بین این است که این باشگاه ها برای آن که باشیدن را ساماندهی کنند نیاز مند وجود آئین هایی مورد قبول مردمانی هستند که در آن ها رفت و آمد می کنند بدیهی است این آئین ها نیز از درون مدرنیته ای که به کار برپایی باشگاه ها شده است، خواهد جوشید . کمی ساده اش کنم آئین هایی همچون انجام یک ورزش ساده یا تماشای همگانی یک فیلم و گفت و گو در باره آن به شرطی که در فضایی تعریف شده ( یک باشگاه ورزشی یا یک موسسه فرهنگی ) و با اهداف و برنامه ای تعریف شده باشند ، توان آن را دارند که گروه های فرهنگی با هویت فرهنگی مشترک را به گرد هم حفظ کنند. در مثال زرتشتیان کوچنده به هند آنچه جالب توجه است این است که، وجود آتشکده ها – در کنار سایر عوامل فرهنگی موجود- نه تنها در ابتدای شکل گیری این جمعیت توانسته به ساماندهی آنها کمک کند، بلکه در هنگام بروز از هم گسیختگی مجدد، به یاری آن ها آمده و به شکل گیری و انسجام دوباره این مهاجران کمک کرد.
---------------------------------
پانوشت:

[1] . احتیاط و محافظه کاری خصلت کهنسالی است. خوب یا بد آن داستانی دیگر است ، اما ما ملتی کهنسالیم . به همان اندازه که به
تاریخ خویش می بالیم – اگر بالیدنی باشد! – در دام های سنت هایی سخت آزار دهنده گرفتاریم ، سنت هایی از هر رنگ و بو و بسیار فربه. و خوی کهنسالی ما با رویکردی نوستالژیک و بیشتر خیال بافانه با تمام این رسم ها و سنت ها در حال زیستن است و توان دل کندن و رها شدن را ندارد. این تنها چیزی است که من در باره ویژگی انسان ایرانی در مقایسه با برخی مردمان دیگر می توانم بپذیرم ، وگرنه به سختی بتوان برای آدم های روی زمین تفاوت های فاحشی قائل شد.

[2] . مدعای دکتر واتسون در باره تفاوت نژاد ها به دلیل اختلاف های ژنتیکی حرف های قابل تاملی است اما به گمان من ، به عنوان یک پزشک ، همانگونه که در باره بیماری ها و بارشان بر سلامت عمومی ،معلول های تک علتی نقش اندکی در برایند کلی بیماری ها بازی می کنند و اصلی ترین مشکلات سلامت به معلول های چند علتی مربوط می شود ، در باره رفتار های یک قوم صدها عامل تاثیر گذار می توان برشمرد که احتمالا تعداد اندکی از آن ها علل ذاتی و درونی و ثابت هستند و بی شمار دلیل بیرونی ، متغیر وغیر سرشتی میتوان برای آن نام برد
[3] . متاسفانه همانند پوپر من هم به شانس خیلی اعتقاد دارم . به همین علت باید اذعان کنم از بد شانسی ، ایرانیان بدترین اشتباهاتشان را در بدترین زمان ها انجام داده اند!

[4] . مقایسه نابخردانه ای به نظر می رسد اما بد نیست به یاد بیاوریم که حزب قدرتمند جمهوری خواه در ایالات متحده امریکا در سال 1854 تشکیل شده است و در ایران نیز حزب گونه های اجتماعیون و ... در عصر مشروطیت شکل گرفته اند. حتی به گمان من بسیاری از فرقه ها در اعصار مختلف ایران اکثر خصوصیات یک حزب را داشته اند غیر این که بر اساس اندیشه مشارکت واقعی مردم بنا نشده بوده اند . این که اندیشه کهنسال ما هنوز در حال ور رفتن (var raftan!) نظری و عملی با مفهوم حزب است و حزب ستیزی از اجزای مهم برخی ایدئولوژی های غالب در این سرزمین است و در مقابل حداقل سه دهه است که حزب جمهوری خواه - به جز عصر کلینتون اول- عنان سیاست امریکا را در اختیار دارد ، از چیز هایی است که نیازمند واکاوی شرایطی است که ما در حال زیستن در آنیم
[5] سده های گمشده جلد اول / دکتر پرویز رجبی / ص 115
[6] همان منبع صفحه 120
[7] متاسفانه این نکته را بر اساس برداشت های قدیمی ام نوشته ام اما اگر قرار به نگارش متنی جامع و کامل باشد آوردن مستندات قابل اعتماد برای این ادعا زیاد سخت نمی باشد
[8] سده های گمشده جلد اول ص 120
[9] مصدر باشیدن از زیباترین فعل های زبان فارسی است که در حالت خالص خود کمتر مورد استفاده قرار می گیرد اما در قالب واژه هایی همچون باشگاه به معنی مکان باشیدن به حیات خود ادامه می دهد. فرهنگ معین آن را بودن و توقف کردن معنا کرده است و باشنده را ساکن ، مقیم و آرام گیرنده آورده است( فرهنگ فارسی معین )

 
UA-1860095-1