۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

انیشتن چه می گوید؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه

افطاری


سر سفره آنان نان بود
دوری شبنم بود
کاسه داغ محبت بود

عکس از سیامک معطری

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

جشن میترا کانا، جشن مهرگان



در مجموع و بطور خلاصه، جشن مهرگان، جشن نيايش به پيشگاه «مهر ايزد» ايزد روشنايی و پيمان و درستی و محبت، ايزد بزرگ و كهن ايرانيان و همه مردمانِ سرزمين‌هايی از هند تا اروپا، به هنگام اعتدال پاييزي در نخستين روز مهرماه و در حدود دو هزار سال اخير در مهر روز از مهرماه، برابر با شانزدهم مهرماهِ گاهشماری ايرانی (هجری خورشيدی فعلی) برگزار می‌شود.

آنگونه كه از مجموع منابع موجود، همچون نگاره‌ها و متون باستانی و نوشته‌های مورخان و دانشمندان قديم ايرانی و غير ايرانی (مانند فردوسی، بيرونی، ثعالبی، جهانگيری، اسدیِ توسی، هرودوت، كتسياس، فيثاغورث، . . .) و نيز آثار شاعران و اديبان (مانند حافظ، رودكی، فرخی، منوچهری، سعدسلمان، . . .) دريافته می‌شود؛ مردمان در اين روز تا حد امكان با جامه‌های ارغوانی (يا دستكم با آرايه‌های ارغوانی) بر گرد هم می‌آمده‌اند؛ در حالی كه هر يك، چند «نبشته شادباش» يا به قول امروزی‌، كارت تبريك برای هديه به همراه داشته‌اند. اين شادباش‌ها را معمولاً با بويی خوش همراه می‌ساخته و در لفافه‌ای زيبا می‌پيچيده‌اند.

در ميان خوان يا سفره مهرگانی كه از پارچه‌ای ارغوانی رنگ تشكيل شده بود؛ گل «هميشه شكفته» می‌نهادند و پيرامون آنرا با گل‌های ديگر آذين می‌كردند. امروزه نمی‌دانيم كه آيا گل هميشه شكفته، نام گلی بخصوص بوده است يا نام عمومیِ گل‌هايی كه برای مدت طولانی و گاه تا چندين ماه شكوفا می‌مانند.

در پيرامون اين گل‌ها، چند شاخه درخت گز، هوم يا مورد نيز می‌نهادند و گونه‌هايی از ميوه‌های پاييزی كه ترجيحاً به رنگ سرخ باشد به اين سفره اضافه می‌شد. ميوه‌هايی مانند: سنجد، انگور، انار، سيب، به، ترنج (بالنگ)، انجير، بادام، پسته، فندق، گردو، كُـنار، زالزالك، ازگيل، خرما، خرمالو و چندی از بوداده‌ها همچون تخمه و نخودچی.

ديگر خوراكی‌هاي خوان مهرگانی عبارت بود از آشاميدنی و نانی مخصوص. نوشيدنی از عصاره گياه «هَـئومَـه/ هوم» كه با آب يا شير رقيق شده بود، فراهم می‌شد و همه باشندگان جشن، به نشانه پيمان از آن می‌نوشيدند. نانِ مخصوص مهرگان از آميختن آرد هفت نوع غله گوناگون تهيه می‌گرديد. غله‌ها و حبوباتی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن. ديگر لازمه‌های سفره مهرگان عبارت بود از: جام آتش يا نوكچه (شمع)، شكر، شيرينی، خوردنی‌هاي محلی و بوی‌های خوش مانند گلاب.

آنان پس از خوردن نان و نوشيدنی، به موسيقی و پايكوبی‌های گروهی می‌پرداخته‌اند. سرودهايی از مهريشت را با آواز می‌خوانده و اَرْغُـشت می‌رفته‌اند (می‌رقصيده‌اند). شعله‌های آتشدانی برافروخته پذيرای خوشبويی‌ها (مانند اسپند و زعفران و عنبر) می‌شد و نيز گياهانی چون هوم كه موجب خروشان شدن آتش می‌شوند.

از آنجا كه نشانه‌های بسياری، همچون تنديس‌ها، کتیبه‌ها و سنگ‌نگاره‌ها (از جمله نگاره‌های میترا در نمرود داغ و کوماژن)، از رواج آيين مهر در آسياي كوچك (آناتولی) حكايت می‌كند؛ بعيد نيست كه «سماع»‌های عارفانه پيروان طريقه «مولويه» در شهر قونيه امروزی، ادامه ديگرگون شده همان ارغشت‌های ميترايي باشد.

در پايان مراسم، شعله‌های فروزان آتش، نظاره‌گر دستانی بود كه بطور دسته‌جمعي و برای تجديد پايبندی خود بر پيمان‌های گذشته، در هم فشرده می‌شدند.


نوشته : رضا مرادی غیاث آبادی

برگرفته‌ از کتاب «جشن‌های مهرگان و سده»، 1384، از همین نگارنده، با بازنگری و افزوده‌ها


۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه

تکه های پشت کامیونی








دنبالم نیا اسیر میشی

من ميروم............ ......... ..تو هم بيا!

زيبا رويان بي وفايند

داداش مرگ من يواش

در قمار زندگي عاقبت ما باختيم
بسکه تکخال محبت بر زمين انداختيم

در بيابانها اگر صد سال سرگردان شوم
به از انكه در وطن محتاج نامردان شوم

خوشگلي بانمکی يک رخ زيبا داری
بي جهت نيست که در کنج دلم جا داری

تو که بي وفا نبودی پدر سگ!

عشق تو مرا چو سوزني زرين كرد
هركه مرا ديد تورا نفرين كرد

خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسي باش که خواهان تو باشد

سر بشکند
دست بشکند
پا بشکند
دل نشکند

بيادگار نوشتم خطي به دلتنگي
به روزگار نديدم رفيق يكرنگي

به تو ديگر نتوان کرد سلام
به تو ديگر نتوان بست اميد
به تو ديگر نتوان انديشيد
که تو ديگر گل ناز همه ای

يا ضامن آهو
امان ازاين هياهو

اي صوفي برو لقمه خود گاز بزن
کم پشت سر خلق خدا ساز بزن

بر در و ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت من بیسوادم

احتیاط كن، التماس نکن!

حسنی به مكتب نميرفت باباش گذاشتش كمك شوفری

بيمه دعای مادر
کسانيکه بد را پسنديده اند
ندانم ز خوبی چه بد ديده اند؟

" از پی شبهای بی فردا دويدن "

گذشته تلخ
آينده نامعلوم

ولک قطار نديدی؟

الهي هر كی بخیله ، چشاش بابا قوری بشه
كچل بشه ، قوزی بشه ، خمارو وا فوری بشه

بالای در باك يک مينی بوس نوشته بود:
بخور به حساب من!

عفت از ناموس مردم كن اگر با غيرتي
تا كنند عفت از ناموس تو با غيرتان

بوق نزنيد راننده خواب است


اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذری
بر حذر باش كه ما هم از كوچه معشوقه تو میگذريم

دل دادم بری باهاش حال كنی
نكه بری جيگركی بازكنی !!

بر دريچه قلبم نوشتم ورود عشق ممنوع
اما عشق دنده عقب وارد شد !

هلاكتم چلو كباب!

در دست علم دارم
زرين قلم دارم
نزديک تو نيستم
از دور سلام دارم

توضیح :

قطعات را با ای میل دریافت کردم گرد آورنده را نمی شناسم

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

سادیسم آموزشی ما

سال اول دبستان بود. کلاس بزرگ بود. یک اطاق پنجدری. و روشن بود. آقتاب آمده بود تو. بیرون پاییز بود. دست ما به پاییز نمی رسید. شکوه بیرون کلاس برما حرام بود. سرهای ما تو کتاب بود. معلم درس پرسیده بود و گفته بود دوره کنید. نمی شد سر بلند کرد. تماشای آفتاب تخلف بود. دیدن کاج حیاط جریمه داشت .از نمره گرفته شده دو نمره کم می شد.

ما دور تا دور اطاق روی نیمکت ها نشسته بودیم. میان اطاق خالی بود. و چه پهنه ای برای چوب و فلک. تخته ی سیاه بدجایی بود ضد نور بود. روی شیشه راگرفته بود. نصف یک درخت را حرام کرده بود. با تکه ای از آسمان. نوشته ی روی تخته سیاه خوب دیده نمی شد. برگ ، مرگ خوانده می شد. همان روز حسن خوب را چوب خوانده بود و چوب خوبی ازدست معلم خورده بود. جای من نزدیک معلم بود. پشت میزش نشسته بود و ذکر می گفت . وجودش بطلان ذکر بود. آدمی بی رویا بود. پیدا بود زنجره را نمی فهمد. خطمی را نمی شناسد . و قصه بلد نیست. می شد گفت هیچ وقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خیالات من چروک می خورد. وقتی وارد کلاس می شد ما از اوج خیال می افتادیم. در تن خود حاضر می شدیم. پرهای ما ریخته می شد. ترکه ی روی میز ادامه اخلاق او بود. بی ترکه شمایل او نا تمام می نمود. و ترکه همیشه بود. حضور ابدی داشت. ترکه تنبیه ترکه انار بود . که درشهر من درختش فراوان بود. ترکه شلاقه ی پای درخت انار بود. شلاقه ها را می بریدند تا زور درخت را نگیرند. شلاقه گل نمی کرد. میوه نمی داد. اما بی حاصل نبود. شلاق می شد.درتعلیم و تربیت آن روزگار، درخت انار سهم داشت. فراگیری محرک گیاهی داشت.

کتاب من باز بود. چیزی نمی خواندم. دفترچه ام را روی کتاب باز کرده بودم و نقاشی می کردم. درخت را تمام کرده بودم . رفتم بالای کوه یک تکه ابر نشان بدهم. داشتم یک تکه ابرمی کشیدم رسیده بودم به کوه . که باران ضربه به سرم فرود آمد. فریاد معلم بلند بود. " کودن همه درس هایت خوب است . عیب تو این است که نقاشی می کنی " . کاش زنده بود و می دید هنوزاین عیب را دارم. تازه ، نقاشی هنر است. هنر نفی عیب است. و نمی توان به کسی گفت : " عیب تو این است که هنر داری". جرات نداشتم به او بگویم کودن که نمی تواند همه ی درس هایش خوب باشد.

از کتاب اطاق آبی نوشته سهراب سپهری صفحه ی 30 و 31

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

شهر ها



تهران شهر ماشين هاست. انسان در شهر تهران ديده نشده است. شهر ساز تهراني و روستا ساز كرجي شهر را براي ماشين ها ساخته اند. ماشين منتهي آلام انسان ساكن كلان روستا ها ي سرزمين ماست. در خيابان ها برتري با ماشين است. با ديدن عابران پياده، راننده ي تنبل ايراني تندتر مي رود تا مبادا 10 ثانيه از وقت بي ارزشش تلف شود. ماشين حاكم مطلق را هها ست. همشهريان كم اطلاع من به رانندگان تند رو ماشا ء ا.. مي گويند. پيادگان بردگان حقير راههايند. سوارگان فخر مي فروشند و دربزرگراه جهلشان تند مي تازند. شهر شهر ماشين هاست. ماشين هاي بي هويت گران . ماشين هاي نا امن. ماشين هاي حرامزاده.

بلاهت،‌مسخره گي و حماقت شيوه هاي معمول رانندگي انسان با افاده ي فخرفروش ايراني است. افتادگي،‌فروتني و تواضع در رانندگي كه سهل است در زندگي امروزيان كالاي كميابي است . كالاي نايابي كه بعيد مي دانم اين نسل دوباره بيابند. اين نسل كه در بند به روز كردن گوشي ها ي موبايل و فراگيري آخرين شيوه هاي كلاه برداري است بعيد مي دانم كه به اين زودي ها به ارزش هاي با ارزش مردمان سرزمينمان برگردند. شهرساز ايراني،‌شهر را براي ماشين ها مي سازد. پياده رو و منظر سبز اضافي است. پل و زيرگذر براي عبور عابران اتلاف منابع است. زيرگذر كه اصلا ديده نمي شود تا مدير كم هوش شهري افتتاحش كند. پل هم كه قابليت فروش و واگذاري ندارد. مدير شهري هم كه اصلا در خيابان و در حوزه تحت امرش پياده نرفته است كه اين كلمات را درك كند. مردم هم كه حال ندارند يا نتيجه اي نگرفته اند كه كلمه اي را به سامانه ي كم اطلاع برنامه ريزي شهري منعكس كنند. چنين است كه اپيدمي سوانح رانندگي جان هزاران ايراني را در خيابان هاي شهرخواهد گرفت اگر چه كارشناسان آمار ساز از كاهش اين ميزان ها خبر دهند.

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

سپاسگزاري

بدينوسيله از همه ي دوستاني كه با ارسال پيام هاي تسليت چه از طريق اين تارنما و چه به وسيله تلفن ،‌اي ميل و ارسال گل و درج آگهي در جرايد و همچنين دوستاني كه در مراسم ترحيم و تشييع حاضر شدند بي نهايت سپاسگزارم.
اميدورام كه بتوانيم در شادي هايتان خدمت كنيم.
از آنجا كه آن بزرگوار رنگ سياه را نمي پسنديد ند از همه ي دوستاني كه به احترام آن عزيز سياه پوشيد ه اند تقاضا دارم كه سپيد بپوشند.
به اميد توسعه بيشتر سرزمين و ريشه كني مرگ و مير و جراحات ناشي از سوانح رانندگي

 
UA-1860095-1