۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

رای دادن در ایالات متحده


آقا خیلی از دوستان ما می خواهند و ما می خواهیم برویم و به عنوان شهروندان ایرانی از حق رای دادنمان که صد سال است فرزندان ایران برای دراختیار داشتنش تلاش کرده اند استفاده کنیم. می دانیم و می دانند که در هیچ جای دنیا هیچ انتخاباتی بدون نقص نیست. می دانند و می دانیم که دربسیاری از کشورها اساسا هنوز چنین حقی وجود ندارد. به ویژه در برخی از کشورهای همسایه ما هنوز هم زنان حق رای ندارند. در این مدت دوستان درای میل بحث می کنند موافقین رای دادن و مخالفین رای دادن. هر کس دلایلش را گفته است و ما تصیم گرفته ایم که حتما از حق رای دادنمان استفاده کنیم. ولی گرفتاری اینجاست که 10 -12 روز مانده به انتخابات هنوز نمی دانیم که درممکلت پهناور ایالات متحده آمریکا که از قضا رابطه سیاسی هم با ایران ندارند در کجاها می شود رای داد. هرکسی می داند که دراین ممالک برای اینکه رای بدهی ممکن است خیلی به زحمت بیفتی . گاهی لازم است که سوار طیاره یا قطار شوی و به یک شهر دیگر بروی یا در شهرت صندوق رای گیری هست و می روی و رای می دهی. روز رای گیری هم تعطیل نیست یعنی باید از محل کارت هم مرخصی بگیری یعنی اینکه باید برنامه ریزی کنی . دو هفته قبل به دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی ایران در واشنگتن ای میل فرستادم و یکی دو نفر از دوستان دیگر هم ای میل فرستادند و خواستیم ببینیم واقعا درکجا می شود رفت و رای داد. ولی دریغ از یک ارزن جواب و اطلاع رسانی. آمریکایی های مقیم خارج از کشور یا حتی امریکایی هایی که در روز رای گیری های آمریکا امکان رفتن به صندوق های رای گیری را ندارند می توانند از طریق ارسال رای اشان با نامه از یک ماه قبل از رای گیری در رای گیری شرکت کنند. ولی ایرانی ها مقیم خارج ( یا حداقل ایالات متحده ) 12 روز مانده به رای گیری هنوز نمی دانند که صندوق های رای گیری در چه شهر ها یا یک ذره دقیق تر در چه آدرس هایی هست تا برنا مه ریزی کنند و از حق رای دادنشان استفاده کنند.

۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

جومونگ

امروز به همسایه کره ایمان گفتم یک سریالی در ایران پخش می شود به اسم جومونگ. در ساعات پخش سریال بسیاری ازخیابان ها حداقل درشهرهای کوچک خلوت می شوند. مردم بی صبرانه منتظر قسمت بعدی می مانند. خبرنگاران با سفیر شما در کشورما در مورد جومونگ مصاحبه می کنند. قرار است هنرپیشه اصلی به ایران بیاید. روی جلد مجلات هم عکس ستارگان این برنامه را چاپ می کنند. چشمان این همسایه ما داشت برق می زد همینطور که این داستان را اول صبحی برایش می گفتم. او هم جومونگ را می شناخت . درتاریخ خوانده بود ولی فیلم را ندیده بود. فکر می کنم امروز دو سه متری بالای زمین راه برود. تا حالا هر موقع این دوستان کره ای را می دیدیم برایشان از فوتبالمان کری می خواندیم و بهشان می گفتیم که تیم تان را سوراخ سوراخ می کنیم. امروز از جومونگ گفتیم و چقدر حال کرد این دوست خوش خنده ی کره ای ما. عجب داستانی است این جعبه جادویی. چقدر کوچک شده دنیا. ما درایران جومونگ نگاه می کنیم . آنها نوبت عاشقی ما را می بینند. ما شان پن را می شناسیم . آنها گلشیفته ی ما را دیده اند. ما طعم گیلاس داریم . آنها گمشده Lost دارند. سینما شده زبان مشترک. می توانی با یک کره ای در مورد افسانه هایش صحبت کنی. یادم می آید زمانی دور کرسی جمع می شدیم و همه ی داستان هایی که از سرزمین های دیگر می شنیدیم داستان ها ی زیبای مادر بزرگم بود. هر کدام یک فیلم سینمایی حداقل دوساعته بود. یک لیست نوشته بودیم از اسامی داستان ها . انتخاب می کردیم on demand بود. نام داستان را می گفتیم مادر بزرگم تعریف می کرد. حکایت عشق دیو و شاهزاده را می گفت . به این سوال جواب می داد که آستر رویه را نگاه می دارد یا رویه آستر را ( نقش زن و اهمیت زن در خانواده وسیاست) . همه ی تصویرهای جهان ها ی دیگر را در ذهنمان می ساختیم. ولی امروز در خانه نشسته ای و جعبه جادویی شما را به سرزمین های دیگر می برد. داستان عجیبی است این جعبه جادویی .


۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

Vote or Don't vote

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

دوری

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم

نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم

صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم

سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

"وحشی بافقی"

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

شاخص خبر به مرگ در مورد آنفلوانزای خوکی



در طول دو هفته گذشته درحالی که آنفلوانزای خوکی درصدر اخبار جهان قرارگرفته است به گزارش سازمان بهداشت جهانی درمجموع 31 نفر درسراسرجهان در اثر ابتلا به این بیماری از دنیا رفته اند. و این درحالی است که به گزارش سازمان بهداشت جهانی درهمین مدت بیش از 60000 نفردراثر ابتلا به بیماری سل از دنیا رفته اند. در همین مدت موتورجستجو گرگوگل در گوگل نیوز 250 هزار خبر را شناسایی می کند و این درحالی است که حدود 6000 خبر در رابطه با سل مخابره شده است. هانس روزلینگ از استادان بهداشت بین المللی در دانشگاه کارولینسای سوئد با مقایسه این آمار یک شاخص جدید تعریف کرده به اسم شاخص خبر به مرگ . این شاخص برای آنفلوانزای خوکی در دو هفته گذشته 8176 و برای سل 0.1 بوده است این شاخص نشان می دهد که در مورد آنفلوانزای خوکی بیش از حد اطلاع رسانی شده است و درخصوص بیماری سل کمتر ازحد انتظار. .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

روز مادر در ایالات متحده


روز دهم ماه می در ایالات متحده روز مادر است. در کشور ما روز یکشنبه 24 خرداد ما ه روز مادر است. ایرانیان درغربت این امکان را دارند که هردو روز را جشن بگیرند. شاید کسانی پیدا شوند که روزهای دیگری را هم جشن بگیرند که سنت خوبی است چه اشکالی دارد که مقام مادر درروزهای بیشتری گرامی داشته شود؟

یکی از شعرایی که بسیار هنرمندانه و با زبانی ساده مادر را گرامی داشته ايرج‌ ميرزا جلال‌ الملك‌ شاعر تواناي‌ ايران‌ در اواخر دوره‌ ‌قاجاريه که در سال‌ 1251ه.ش‌ در تبريز بدنيا آمد است. در دو شعر مادر وقلب مادر اوج مهر و مقام مادری حس می شود. درادامه هردو شعر را آورده ام . پاسخی هم آورده ام به شعر مادر برای کسانی که مادرشان درقید حیات نیست. پاسخ را سالها قبل در یک مجله خواندم . همینطور در گوشه ای از حافظه ام مانده بود. در اینترنت جستجو کرده هیچکس آنرا ننوشته بود . شاعرش را هم متاسفانه نمی شناسم فکر کردم بد نیست که درآستانه روز مادرفرنگی این سه قطعه را بگذارم .


ايرج‌ ميرزا

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پيغام‌
كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بيندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ يكدل‌ و يكرنگ‌ ترا
تا نسازي‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهي‌ به‌ وصالم‌ برسي‌
بايد اين‌ ساعت‌ بي‌ خوف‌ و درنگ‌

روي‌ و سينه‌ تنگش‌ بدري‌
دل‌ برون‌ آري‌ از آن‌ سينه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونين‌ به‌ منش‌ باز آري‌
تا برد زاينه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بي‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بي‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادري‌ از ياد ببرد
خيره‌ از باده‌ و ديوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سينه‌ بدريد و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمين‌
و اندكي‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بي‌ فرهنگ‌

از زمين‌ باز چو برخاست‌ نمود
پي‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

ديد كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آيد آهسته‌ برون‌ اين‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ يافت‌ خراش‌
آه‌ پاي‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌


ايرج ميرزا



گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهن گرفتن آموخت


شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت


دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت


یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت


لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت


پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست





شاعر گمنام

گویند مرا چو زاد مادر

پاکیزه چو شبنم سحر زاد


پاکیزه بزاد و پا ک پرورد

رحمت به روان مادرم باد


دستم بگرفت و پا به پا برد

یعنی که به راه حق روان شو


یک حرف و دو حرف برزبانم

بنهاد که نغمه ساز باشم


شاعر شوم و چو نغمه ی خویش

افسونگر و دلنواز باشم


آن روز که چنگ گربه ای شوخ

خون از سرو چشم من روان کرد


دانی که به اشک خود چه ها دید

دانی که دو دیده خون فشان کرد


شب چون سرکوچکم به نرمی

برسینه ی گرم او فرو خفت


ازشیشه فرشتگان شنیدند

کاهسته هنوز قصه می گفت


او رفت و کنون به هستی من

هر نقش نکو که هست از اوست


افسوس که نیست تا که گویم

تا هستم و هست دارمش دوست



۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

تغییر الگوی مصرف



سال 1376 بود. تازه در بوستان آزادگان مستقر شده بودیم. ساختمان برق نداشت. آبش وصل نبود و صندلی هم نداشت. کم کم داشتیم جفت و جورش می کردیم. 10 – 15 نفر بیشتر به آن ساختمان گرد رفت و امد نداشتند. از این 10-15 نفر دونفرشان برای همیشه ترکمان کرده اند. دو تا ازبهترین هایی که تا کنون دیده ام . یکی دختر خانمی به نام مونا و دیگری جوانی با اصالت به نام محمد رضا.

شوربختانه آنکه هر دوی این دوستان را در دو تصادف اتومبیل از دست داده ایم . هردویشان استفاده کنندگان از وسایل نقلیه عمومی بوده اند. مونا در کنار بزرگراه منتظر خودروی عمومی است که به مقصدش برود که یک خودروی سواری زیرش می گیرد. محمدرضا به همراه عروسش عازم شهر اراک است که اتوبوسشان تصادف می کند . هردویشان را خیلی زود ازدست دادیم. ازخانواده هایشان خبرزیادی ندارم ولی من به عنوان یک دوست همچنان سوگوارانه رفتنشان را نظاره می کنم . مونا را دیدم وقتی در کفنی سفید در بهشت زهرا به دل خاک می رفت . محمد رضا را ندیم وفتی دراراک به خاک سپرده می شد. رفتن مونا را بیشتر باور کرده ام ولی هنوزفکر می کنم محمد رضا خواهد آمد و در هر فرازی از سخنش چند بار واژه فی الواقع را به کار خواهد برد.

محمدرضا مهندس بود. مهندس صنایع بود. سیستم و تکنولوژی را می فهمید. ارتقای کیفیت بخشی از زندگیش بود. طرفدار محیط زیست بود. درصدا وسیما کار می کرد. در بخش ارتقای کیفی رادیو. به اینترنت دسترسی داشت درآن سال های دور. کارگروهی تشکیل شده بود به اسم گروه کاری پژوهش. بعدها گروه دیگری تشکیل شد که محمد رضا در آن سهمی عمده داشت به اسم تغییر الگوی مصرف. حرف گروه تغییر الگوی مصرف در سال 1377 این بود که کشور ما توان مصرف نابخردانه منابع سرزمین را ندارد. ما به طرزغیر اصولی آب و برقمان را هدر می دهیم . نان را دور می ریزیم و عارمان می آید باقی مانده غذایی که در رستوران خورده ایم را به خانه ببریم. ما به عنوان طرفدارن محیط زیست راههای بهتر صرفه جویی درمصرف منابع به ویژه منابع آب را ترویج می کردیم. ما کارزارهای تبلیغاتی برای تهییج شهروندان در استفاده بخردانه از منابع را راه می انداختیم.

محمدرضا ما را با موضوع ادارات سبز آشنا کرد. به کمک یافته های محمدرضا یک برنامه آموزشی تدوین کردیم. برنامه ما درچارچوب یک کارگاه مشارکتی کارکنان ادارات را درگیر یافتن راهکارهای ساده برای استفاده بهینه از منابع می کرد.در اداره سبز نه تنها منابع بهتر حفظ می شد بلکه تلاش می شد تا روابط انسانی تری میان کارکنان ، کارکنان و مشتریان ، کارکنان و مسوولین اداره برقرار شود.

امسال سال تغییرالگوی مصرف است. این عنوان بسیار عنوان مهمی است برای یک کشور در حال توسعه. حتما در یک فرایند هوشمندانه این عنوان انتخاب شده است. امیدوارم که حاصل این نام گذاری کاهش خردمندانه ریخت وپاش ها و استفاده ی نابخردانه از منابع سرزمین باشد. محمدرضا در میان ما نیست. امیدوارم که مسوولان کم اطلاع برخی از ادارات به خاطر عقب نماندن ازقافله این موضوع مهم را خراب نکنند و آن را در حد یک شعار بی محتوای به دل مردم نزنند. اگر درصد کوچکی از سازمان ها در یک فرایند سامان یافته وسیستماتیک به این موضوع بپردازند حتما نتایج کار به نفع همه ی شهروندان سرزمین کم منابع ما خواهد بود. محمدرضا سالت گرامی باد.


 
UA-1860095-1