بعداز چند سال دوری از سرزمین به دیدار دوستان و خویشان می روی و یکی از پرسش هایی که دوستان می پرسند این است که به نظرت شهر و مردم چه تغییراتی کرده اند؟ این نوشته و نوشته های بعدی در پاسخ به این پرسش است.
رنگ خاک. اولین چیزی است که می بینی. اگر در بلاد پرآب زیسته باشی برای مدتی وقتی که به تهران برمی گردی رنگ خاک را می بینی. کوهها و دشت ها به شدت کم آبند و این را نمی فهمی تا وقتی که برمی گردی. ایران واقعا سرزمین کم آبی است. البته کار پرسود ساخت وساز به ویژه در تهران مزید علت است که هر لحظه گرد وغبار وکارگا ههای سازه ها را ببینی و رنگ زرد خاک را حس کنی.
تعداد بی شمار خودرو در خیابان ها هم تصویر بدیعی است. اگر قبلا درنقاط مرکزی شهر ترافیک مشهور تهران را می دیدی امروز در حاشیه ها ی به ظاهر کم جمعیت شهر هم تعداد بی شماری خودرو می بینی . ترافیک هم شب و روز ندارد.
بزرگراهها و پل ها یی که ساخته شده اند و قشنگ هم ساخته شده اند تصویر دیگری است که تازه وارد را متحیر می کند. باید راهها را بشناسی و خروجی های بزرگراهها را بدانی. تابلوها به ویژه تابلوهای راهنمای خروجی ها کافی نیست. مثلا خروجی بزرگراه چمران به نیایش غرب تابلو ندارد.
رانندگی مردمان که شاهکار است. رعایت حقوق دیگران در حین رانندگی که تقریبا جوک است. بعضی رفتارها به شدت طبیعی می نماید. مثلا فیلمبرداری از ماشین عروس با سرعت پایین در بزرگراه کاری عادی است. روشن کردن چراغ خودرو حتی بعداز غروب آقتاب یا درروزهای بارانی گناه کبیره است. هم رانندگان هم پیادگان با تعجب به اطلاعت می رسانند که آقا چراغ ماشینت روشن است. راهنما زدن نادر است . اگر هم راهنما بزنی داری به خودروی پشت سر لطف می کنی. درمچموع رانندگی برخی از مردمان ترکیبی از حماقت، کم سوادی و خطرپذیری بی فایده است. با ماشین پراید که ظرفیت ایمنی زیادی ندارد دراتوبان تهران کرج بیش از 120 کیلومتر در ساعت رانندگی می کنند. تصادف هم رویدادی طبیعی است. همه هم کارشناسند در تصادفات و بیمه و صافکاری و غیره ولی هیج کس حتی امدادگر هلال احمر مهارت انجام احیای قلبی ریوی مصدومان را ندارد. طنز تلخی است. خطوط جاده ها هم هیچ معنایی برای رانندگان ندارند. نه خط ممتد نه خط غیر ممتد . هرجا فضایی است باید خودت را در آن بچپانی. خیلی شبیه سایر کارهایمان است این رانندگی.
ادامه دارد...
تهران 2