۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه

مهر مادر

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پيغام‌ * كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بيندم‌ از دور كند * چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند * بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌ *شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ يكدل‌ و يكرنگ‌ ترا * تا نسازي‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهي‌ به‌ وصالم‌ برسي‌ * بايد اين‌ ساعت‌ بي‌ خوف‌ و درنگ‌

روي‌ و سينه‌ تنگش‌ بدري‌ * دل‌ برون‌ آري‌ از آن‌ سينه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونين‌ به‌ منش‌ باز آري‌ * تا برد زآينه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بي‌ خرد ناهنجار * نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بي‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادري‌ از ياد ببرد * خيره‌ از باده‌ و ديوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌ * سينه‌ بدريد و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود * دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمين‌ * و اندكي‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز * اوفتاد از كف‌ آن‌ بي‌ فرهنگ‌

از زمين‌ باز چو برخاست‌ نمود * پي‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

ديد كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌ * آيد آهسته‌ برون‌ اين‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ يافت‌ خراش‌ * آه‌ پاي‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌


ایرج میرزا

 
UA-1860095-1