|
ابوالفضل وطن پرستہ «... ناتانائيل، چه وقت همه کتاب ها را خواهيم سوزاند؟...» آندره ژيد/ مائده هاي زميني زماني در يکي از يادداشت هاي نشريه صلح سبز گفته بودم که ضعف در حوزه هاي نظري محيط زيست يکي از مشکلات اساسي پيش روي فعالان اين حوزه است. در دوره زماني دهه هفتاد که توجه به محيط زيست به عنوان يک موضوع اجتماعي تازه، حساسيت هاي زيادي را در بين فعالان اجتماعي برانگيخته بود، شايد اين دغدغه تا حدي قابل دفاع بود. اما به نظر مي رسد اندک فعالان اين عرصه، بي آنکه قدم مهمي در توليد دانش برداشته باشند، نوشتن پراکنده درباره بحران محيط زيست را تنها وظيفه خود فرض کرده اند و اسير حرف زدن هاي بي پاياني شده اند (شده ايم). در هر مناسبتي، همچون روز زمين، کار مهمي که همگي منتظر آن هستيم، نوشته هايي انباشته از اطلاعات است1 (که عموماً در توليد آنها نقشي نداشته ايم) اطلاعاتي درباره خطراتي که زمين را تهديد مي کنند و ابراز نگراني هايي پر از سوز و گداز.... پرسش اين است؛ طرح چندباره و تکراري خطراتي که محيط زيست را تهديد مي کند در فضايي که هيچ برنامه اقدام قابل قبولي، نه در بخش هاي مرتبط با دولت و نه از سوي جامعه مدني وجود ندارد، کار درستي است يا نه؟ پرسش را اندکي گسترش مي دهم؛ نهاد هاي جامعه مدني به عنوان مجراي ظهور مشارکت مردم در عرصه هاي اجتماعي، طي چند سال اخير نحيف و نحيف تر شده اند و تنها شبحي از حضور سازمان يافته مردم در اين عرصه ها به چشم مي خورد. يک دليل مهم آن اين است که کارگزاران اين چند ساله مردم را در شکل توده وار و بي شکلش به مردم در هيئت سازمان ها و نهاد ها بيشتر ترجيح مي دهند. و دليل مهم تر آن، به اعتقاد من، آسيب هاي دروني اين نهاد ها بوده است. بخش هاي دولتي متولي محيط زيست نيز در اين چند ساله به تدريج از آنچه بوده اند، نيز ضعيف تر شده اند و در تعامل با ساير بخش ها، در اکثر موارد بازنده نهايي اختلاف ها بوده اند. نه توانسته اند از حريم مناطق حفاظت شده دفاع جانانه يي کنند و نه توانسته اند برنامه هايي اصولي براي کاهش سرعت آلودگي هاي خاک و هوا و تخريب هاي گسترده ارائه کنند. يک کلام، مجريان خوبي براي اصل پنجاهم قانون اساسي نبوده اند. تعداد فراواني از تالاب هاي کشور در فهرست مونترو قرار دارند؛ پرندگان مهاجري که هزاران سال در کوچ هاي فصلي خود ميهمان اين سرزمين بوده اند، در نمک زاري به نام بختگان خفه مي شوند و طرح جاده گرمابدر به نور شريان هاي اصلي منابع آبي کلانشهر تهران را تهديد مي کند و منطقه منحصر به فرد البرز مرکزي در معرض نابودي قرار مي گيرد (آن هم به احتمال زياد به وسوسه اندک کساني که بوي پول را از زمين هاي اين منطقه استشمام کرده اند) و در همان حال متولي دولتي محيط زيست به اهالي محيط زيست توصيه مي کند که خيلي خودشان را اذيت نکنند و نگران نباشند و به پيشنهاد ايشان، براي گسترش فرهنگ محيط زيست به دانش آموزان مدارس، فوايد مصرف عرقيات گياهي را آموزش دهند، پرسشي که طرح کردم اين است؛ آيا در فضايي اين همه بي کار و سرزمين هايي رها شده در دستان دلالان زمين و سودجويان آب و خاک، نوشته هاي گاه به گاه کپي شده يي که به مردم يادآوري مي کنند زمين در حال تخريب است و اوضاع خيلي خراب است و چه و چه... بيش از آنکه کار مفيدي بکند آيا به کار حساسيت زدايي از افکار عمومي درباره محيط زيست منجر نخواهد شد؟ آيا اين بيانيه هاي هرازچند گاهي و کم خواننده به مانند واکسن هاي ضعيف شده يي که در مقادير اندک و در بازه هاي زماني (مثل روز زمين و روز کوهستان) به بدن جامعه تزريق مي شوند، جامعه را در برابر احساس واقعي و تحريک شده نسبت به بحراني که هر روز ابعاد آن وسيع تر مي شود، حساسيت زدايي نمي کند؟به گمان من، در شرايطي که کاري قوي و پرانرژي در زمينه هشدار دادن از سوي هيچ کس، نه مردم و نه دولت، صورت نمي گيرد، ارسال پيامک هاي کم اثر شايد منجر به بلايي شود که برخي از علائم آن قابل مشاهده است. مردمي که از کنار نگراني هاي دغدغه مندان محيط زيست با لبخندي مي گذرند، باور نمي کنند که ما سرزميني در معرض بيابان زايي و بي آبي هستيم، باور نمي کنند که انفجار جمعيت تمام برنامه هاي توسعه را به چالش خواهد کشيد، باور نمي کنند که ريه هاي کودکان شان در هواي آلوده شهر ها پر از اکسيژن مرگ است... به باور من آنچه از ادبيات و نوشتار نياز داريم در حدي که کار ما را به پيش ببرد فراهم آمده است، ما به برنامه هاي اقدام اساسي نياز داريم؛ برنامه هايي نه الزاماً بسيار بزرگ، اما آن چنان که به خود ما (به مثابه يک فرد يا يک گروه کوچک محلي يا يک سازمان ملي) ثابت کند که در وسط سرزمين ايستاده ايم تا سر درختي را نبرند. تا تالابي را نخشکانند و پرنده يي را از سر انگشتان طبيعت نپرانند. آن گاه اگر به نوشتن دغدغه هايمان بپردازيم، شايد مردمان سرزمين باورمان کنند. ہ پزشک، فعال محيط زيست پي نوشت؛------------------------ 1- البته اين موضوع که رسانه هاي نوشتاري تنها فضاي طرح برخي دغدغه ها هستند، نبايد فراموش شود. روزنامه اعتماد |
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه
حساس سازي افکار عمومي يا حساسيت زدايي
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)