محمد درویش عزیز بازهم در باره یک حقیقت ناخوشایند، مستند برنده اسکار 2007 نوشته است. در ادامه خلاصه ای ازیکی از مصاحبه های مربوط به این مستند با ال گور معاون رییس جمهور سابق آمریکا، ویلییام کیلینتون راگذاشته ام .این خلاصه ترجمه کلمه به کلمه مصاحبه نیست. راستی جالب است که بدانید در آمریکا ویلییام را بیل صدا می زنند وبرای همین است که ما هم کلینتون را با نام بیل کلینتون می شناسیم.
مصاحبه نیوزویک با ال گور درتاریخ 28 آوریل 2006 میلادی.
س- معمولا گفته می شود که زمان همه چیز است آیا زمان پرداختن به این موضوع هم فرا رسیده؟
ج- من امیدوارم که چنین باشد. همچنین امیدوارم که کشور ما آماده باشد تا با جدیت به این مساله بپردازد. من امیدوارم که عمده سیاستمداران ما در دو حزب جمهوری خواه و دموکرات برای ارایه راه حل های معنی دار برای این مشکل با هم رقابت کنند.من فکر می کنم که ما درلحظه ای هستیم که ظرفیت پرداختن به این موضوع فراهم آمده است.
س- چطور شد که به این موضوع علاقمند شدید؟
ج- زمانی که دانشجوی دوره لیسانس بودم در درسی ثبت نام کردم که استاد مربوطه به اندازه گیری دی اکسید کربن در کره زمین می پرداخت. استاد می دانست که اقتصاد بعداز دوران جنگ رشد سریعی را تجربه می کند و این رشد برپایه استفاده ازانرژی نفت و زغال سنگ است و این باعث می شود که میزان دی اکسید کربن در جو کره زمین به شدت افزایش یابد. من رابطه خودم را با استادم حفظ کردم و 10 سال بعد من نماینده کنگره شدم و ترتیب این را دادم که استاد برای ارایه مطلب به مجلس نمایندگان و سنا بیاید و این پایه آن شد که دهها جلسه در کنگره برگزارشود. و حاصل کار یک کتاب شد زمانی که من معاون رییس جمهورشدم و ما از این اندازه گیری ها در پروتکل کیوتو استفاده کردیم. درتمام این 40 سال من شاهد آن بودم که اندازه گیری های استادم به حقیقت پیوست .
س- چطور شد که این داستان یک فیلم شد؟
ج- بعداز آنکه درسال 2001 کاخ سفید را ترک کردم دوباره شروع کردم به نمایش اسلایدهایم در باره تغییرات آب وهوایی و پدیده گرمایش جهانی. به دانشگاه ایالتی تنسی رفتم وبعدازنمایش اسلایدها دریافتم که باید کیفیت کار را بالا ببرم و آن ها را به روز کنم و اسلایدهای قدیمی را با کامپیوتر بازسازی کنم. سپس مجددا نمایش اسلایدها و سخنرانی هایم را دراین زمینه ادامه دادم و گاهی درهفته چند بار سخنرانی می کردم و اسلاید نمایش می دادم . یکبار در لوس آنجلس چند نفری ازصنعت سینما در سخنرانیم شرکت کردند و بعداز ارایه مطلب به من گفتند هیچ وقت فکر کرده ای که از این مطالب یک فیلم بسازی؟ من نمی دانستم چطور می شود از یک مجموعه اسلاید فیلم ساخت. ما چندین جلسه گذاشتیم وفیلم سازان پذیرفتند که محور فیلم براساس علوم و داده های واقعی باشد و البته این دوستان کار فوق العاده ای انجام دادند.
درادامه این مصاحبه مطالب جالبی درمورد نظر ال گور درمورد سیاست های زیست محیطی بوش، سخنرانی ال گور در این باره در کنگره خلق چین ، و اینکه چرا او در کمپین های انتخابات ریاست جمهوری روی محیط زیست مانور زیادی نداده است را می خوانیم.
۱۳۸۶ تیر ۹, شنبه
یک حقیقت ناخوشایند اززبان ال گور
بنزین
۱۳۸۶ تیر ۸, جمعه
زباله های رایانه ا ی، هدیه ای به ساکنان جنوب
گاهی اوقات در خبرها می خوانیم که فلان سازمان خیریه غربی هزاران کامپیوتر دست دوم را برای کمک به فرایند توسعه به بهمان کشور در حال توسعه اهدا کرده است. حتما قرار است این رایانه های دست دوم بخشی از شکاف دیجیتالی را پرکنند و به ما جهان سومی ها کمک کنند تا از نعمت فن آوری بهره بگیریم. ولی متاسفانه این فقط یک قسمت داستان است. اصل مطلب اینجاست که به دلیل هزینه بالای بازیافت تجهیزات کامپیوتری که زباله هایی سمی و بسیارخطرناک هستند جهان اولی ها تصمیم گرفته اند تا به ما لطف کنند و این زباله های خطرناک را به ماها بدهند تا یک فکری برایشان بکنیم. این داستان خطرناک و تلخی است که به ویژه در جنوب آسیا جریان دارد.
۱۳۸۶ تیر ۷, پنجشنبه
یک حقیقت ناخوشایند
یک حقیقت ناخوشایند برنده اسکاربهترین مستند 2007 ساخته دیویس گوگن هایم براساس کتاب معاون رییس جمهورسابق ایالات متحده، ال گور ساخته شده است. این مستند تاثیر گذار و برجسته به رویداد تغییرات وحشتناک آب و هوایی می پردازد. تهیه کننده فیلم 5 درصد از درآمد گیشه و همچنین ال گورتمامی درآمد ناشی از فیلم را به اتحادیه حمایت از آب وهوا اهدا کرده اند.
در مجموع یک حقیقت ناخوشایند درنظر سنجی ها و نقدهای منتقدان نمره بالایی کسب کرده است. و بسیاری گفته اند که حرف این فیلم این است که ما می توانیم کاری بکنیم. جا دارد که این فیلم درایران هم اکران شود اگر تاکنون نشده است.
۱۳۸۶ تیر ۶, چهارشنبه
احترام به مشتری مساله این است
احترام به مخاطب مساله اینست
دریک مجتمع آپارتمانی زندگی می کنیم در حومه بستون. مجتمع ما چند بلوک آپارتمانی دارد و دراطراف این آپارتمان ها پارکینگ های روباز است. در واقع خودروها درفضای روباز پارک می شوند. درآمریکا چنین مجتمع هایی توسط شرکت های خصوصی مدیریت می شوند. و شما طرف حساب این سامانه مدیریتی هستید. داستان با خانه های ما در تهران متفاوت است. یک گروه حرفه ای که این کار را بلدند این سیستم را سرو سامان می دهند.
با دیدن تصاویر مردم و هجوم به جایگاههای بنزین در شب گذشته به یاد داستان آسفالت مجتمع مان افتادم. و اما داستان:
در اوایل ماه می سامانه مدیریتی ضمن پوزش از اینکه قرار است در ماه ژون پارکینگ ها آسفالت شوند به ما نامه ای داد و یک نقشه را هم پیوست کرد و فازهای پروژه شامل فاز آ ، بی و سی را توضیح داد از ما خواستند که نمره ماشین را بدهیم تا کارت پارکینگ برای پارک کردن در پارکینگ یک مجتمع اداری در نزدیک آپارتمان هایمان را صادرکنند. هر چه به زمان موعود نزدیک تر می شدیم اطلاعات بیشتر، موارد ایمنی، مقررات و حتی طرز برخورد با کارگران آسفالت کار را برایمان توضیح می دادند. دو سه مرتبه کار برای یکی دو روز عقب افتاد که به دلیل بارند گی بود ولی سامانه مدیریتی با ارسال نامه مثلا در روز قبل به ما اطلاع می داد. برنامه آسفالت مجتمع یک ماه طول کشید. تمامی آسفالت های قبلی را جمع کردند. به شدت زیر سازی کردند . آستر را ریختند و به فاصله 48 ساعت رویه را ریختند . پس ازیک ماه و14 ساعت کاردر روز، کار تمام شد و اکنون دوباره نامه داده اند که قرار است فلان روز پیمانکار آسفالت برای لکه گیری بیاید.
تصویر بالا پر است از نکات مدیریتی و اینکه چند نفر ضمن احترام به مشتری برای اجرای پروژه اشان فکر کرده اند. کسی هم احساس نمی کند که تحقیر شده است . کار هم انجام شده است. حالا مقایسه کنید با احساس تحقیر مخاطبی که ساعت 10 شب به اطلاعش می رسانند که ساعت 12 شب برنامه کوپنی شدن بنزینی که روی هوا بود انجام خواهد شد.
۱۳۸۶ تیر ۴, دوشنبه
گرمايش زمين يا تغييرات فاجعه آميز آب و هوايی
۱۳۸۶ تیر ۳, یکشنبه
مشکل درختان درکه
۱۳۸۶ تیر ۱, جمعه
دانش آموزان بخوانند
سال ها قبل در اواخر دهه شصت زمانی که دانشجو بودم درمدرسه پزشکی شهید بهشتی، یکی ازمشتریان نشریات ادبی بودم. دریکی از نشریات که نامش را بخاطرندارم مطلبی بودم از شمس آل احمد. گمان می کنم مطلب یادداشت سرمقاله بود یا چیزی شبیه. آل احمد در مقدمه خاطره ای را نقل کرده بود از دوران کودکی . خاطره در مورد مقدمه یک کتاب ریاضی بود. او نقل می کرد که در مقدمه کتاب ریاضی نوشته شده بود که هر مطلبی را که یک خری بفهمد دلیلی ندارد که سایر خران نفهمند. این جمله که شاید درنگاه نخست به خواننده خوش نیاید رازموفقیت بسیاری از صاحبان دانش است. اززمانی که این جمله را شنیدم اعتماد به نفسم برای گره گشایی از رازهایی که در پس مطالب درسی بود دو چندان شد. با خود می گفتم اگر دیگران فهمیده اند خوب من هم باید بفهمم. اکنون که دانشجو هستم بعدازسال ها دوباره از این فرمول استفاده می کنم : هر مطلبی را که یک خری بفهمد دلیل ندارد که سایر خران نفهمند.
۱۳۸۶ خرداد ۲۷, یکشنبه
۱۳۸۶ خرداد ۲۶, شنبه
جشنواره هنری کمبریج
روزگذشته بیست و پنجمین سالگرد جشنواره هنری کمبریج بود. این جشنواره درکنار رودخانه چارلزودرهمسایگی دانشگاه هاروارد برگزار می شود. این قبیل جشنواره های هنری در اکثر نقاط آمریکا برگزارمی شوند. برگزار کنندگان مردم هستند یعنی نهادهای مردم نهاد و اغلب شهرداری ها به برگزار کنندگان کمک می کنند برای هماهنگی با پلیس ونهاد های انتظامی. هنرمندان محلی صنایع دستی، آثار هنری ، نقاشی، نمایش ، رقص و آواز را به شهروندان عرضه می کنند همچنین ازگروههای هنری سایر شهرها به عنوان میهمان دعوت می شود.یک جور تبادل فرهنگی بین شهرهای مختلف، به عنوان مثال یک گروه آوازخوان سیاه پوست ازمحله هارلم نیویورک یک برنامه بسیارزیبا از آهنگ های کلاسیک ارایه دادند.
یکی از موضوعات جالب استفاده از زباله برای ساخت پیکره های غول پیکر و ایستگاه موسیقی بود، این تصاویر را ببینید.
۱۳۸۶ خرداد ۲۵, جمعه
مقايسه عمر زمين با عمر يك انسان
مطلب به همت دكتر شهرام علا
فقط تصور كنيد كه بتوانيم سن زمين را كه غير قابل تصور است، فشرده كنيم و هر صد ميليون سال آن را يك سال در نظر بگيريم !در اينصورت كره زمين مان فرد 46 ساله خواهد بود.
هيچ اطلاعي در مورد هفت سال اول اين فرد وجود ندارد و درباره سالهاي مياني زندگي او نيز اطلاعات كم و بيش پراكنده اي داريم اما اين را ميدانيم كه در سن 42 سالگي، گياهان و جنگلها پديدار شده و شروع به رشد و نموکردند . اثري از دايناسورها و خزندگان عظيم الجثه تا همين يكسال پيش نبود
يعني زمين آنها را در سن 45 سالگي به چشم خود ديد و تقريبا 8 ماه پيش پستانداران را به دنيا آورد . در اوايل هفته پيش ميمونهاي آدم نما به آدمهاي ميمون نما تبديل شدند
و آخر هفته گذشته دوران يخ سراسر زمين را فرا گرفت.
انسان جديد فقط حدود 4 ساعت روي زمين بوده و طي همين يك ساعت گذشته كشاورزي را كشف كرده است بيش از يك دقيقه از عمر انقلاب صنعتي نميگذرد و حال ببينيد انسان در اين يك دقيقه چه بلائي بر سر اين بيچاره 46 ساله آورده است
او طي 40 دقيقه بيولوژيكي، از اين بهشت يك آشغالداني كامل ساخته است . او خودش را به نسبتهاي سرسام آوري زياد كرده، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض كرده است
سوختهاي اين سياره را مال خود كرده و همه را به يغما برده است
و الان مثل كودكي معصوم و بي تقصير
ايستاده و به اين حمله ی برق آسا نگاه ميكند.
۱۳۸۶ خرداد ۲۴, پنجشنبه
انرژی هسته ای درایالات متحده
بیش از سه هفته است که ترم تابستان شروع شده است . یکی از درس هایی را که دراین ترم شرکت می کنم درس سلامت محیط زیست است. در این درس موضوعات مختلفی بررسی می شوند یکی ازموضوعات در مورد استفاده ازانرژی هسته ای برای تولید الکتریسیته است. در این درس آموختیم که برنامه استفاده ازانرژی هسته ای در نیروگاه های برق در ایالات متحده از سال 1954 آغازشد. روند گسترش نیروگاه های برق آمریکا تا سال 1976 ادامه داشت. و بعد از آن سیر نزولی پیدا کرد. در آغاز انرژی هسته ای را انرژی پاک می نامیدند. چرا که همچون نیروگاه هایی که با سوخت فسیلی کار می کنند آلاینده های حاصل از احتراق در محیط پراکنده نمی شوند . البته این یک روی سکه بود. روی دیگر سکه با حادثه ای که در سال 1979 در نیروگاه جزیره سه مایلی روی داد رقم خورد. حادثه نیروگاه اتمی چرنوبیل در1986 هم رویدادی دیگری بود که به کلی بر پاک بودن انرژی هسته ای خط بطلان کشید. از سال 1996 تا کنون هیچ نیروگاه جدیدی به مدار نیروگاه های هسته ای آمریکا وارد نشده است.
اگر چه نیروگاههای اتمی نقشی درتولید گازهای گلخانه ای ندارند و در مظان اتهام برای تولید باران های اسیدی نیستند ولی به دو دلیل عمده این نیروگاهها خوش نام نیستند. اولین گرفتاری مساله زباله های اتمی است . این زباله ها برای هزاران سال به پرتوافشانی ادامه خواهند داد. مدیریت این زباله ها کار آسانی نیست . به ویژه در ایالاتی که درمدیریت زباله های خانگی یا بیمارستانی مانده اند. مساله دوم این است که درصورت رویداد یک حادثه درنیروگاه، زنجیره ای از تبادلات شیمیایی اتفاق می افتد که کسی توان جلوگیری از آن را ندارد.و به این اتفاق فاجعه می گویند. حیات انسانی و زیست محیطی تا شعاع گسترده ای ازحادثه برای قرن ها غیرقابل استفاده می شود . به این دلایل جهان مدرن در مواجه با خواست طرفداران محیط زیست برنامه گسترش نیروگاههای اتمی را به کاهش این نیروگاهها تغییر داده است.
۱۳۸۶ خرداد ۲۳, چهارشنبه
سرای شاهنامه
جا دارد به افتخار کسانی که این امکان را در اختیار ما گذاشته اند که با هم مرتبط شویم یه هورای بلند بکشیم. نخست برای دانشگاه ام آی تی که کامپیوتر را ساخت و بعد برای پروژه آرپانت در وزارت دفاع آمریکا که در سال1969 برای نخستین بار آن لاین شد. در دهه 80 میلادی پروتکل تی سی پی آی پی جایگزین پروتکل های اولیه شد و امکان استفاده و ارتباط آن لاین میان کالج ها و موسسات آموزشی را فراهم آورد. به موازات پروژه آرپانت وزارت دفاع آمریکا چندین شرکت خصوصی در دهه 80 به گسترش و ایجاد شبکه جهانی اینترنت کمک کردند. در دهه 90 اینترنت جهانگیر شد و در هزاره سوم به اکثرنقاط دنیا رسید.
ایرانی های خوش ذوق و فرهنگ دوست دست بکارشدند و میوه های فرهنگ سرزمین را در شبکه گذاشتند. حالا هیچ کس نمی تونه جلوی این ارتباط جهانی را بگیره. جمع های دوستان هم فکر در این سامانه تشکیل شده و بیش از هرزمان دیگری دوستان با همدیگر در ارتباطند. آن هم ارتباطی ازنوع نوشتار که برای همیشه می مونه. من به عنوان کسی که اولین تصویری که از کامپیوتر در ذهن داره یک کامپیوتر چند هزارکیلویی و به اندازه یک اتاق با قابلیتی به مراتب کمتر از یک پی سی در پیتی امروزی است نمی تونم که مراتب بهت خودم رو از این تکنولوژی اعلام نکنم. به هرحال غرض از این مقدمه این بود که امروز به طور تصادفی شاهنامه فردوسی را در قالب یک سایت پیدا کردم . احتمالا شما دوستان قبل ازمن با این سایت آشنا شده اید به هر حال جا داره از کسانی که زحمت کشیده اند و شاهنامه را آن لاین کرده اند تشکر کرد.
۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سهشنبه
دیدار از صندوق جهانی طبیعت شعبه پاکستان
فروغ آدم خاکی به تازه کاری هاست
در اکتبر سال 2000 میلادی به اتفاق دکتر اسماعیل کهرم و مهندس محسن سلیمانی به دعوت صندوق جهانی طبیعت شعبه پاکستان برای دیدار از پروژه های دوستان پاکستانی به پاکستان رفتیم . دکتر کهرم گزارشی نوشته اند در روزنامه هم میهن تاریخ 16 خرداد 1386 . گزارش را از تارنمای دیده بان محیط زیست ایران بخوانید
ارسال شده توسط Syamak Moattari در ۱۶:۰۳
برچسبها: جبهه سبزایران
۱۳۸۶ خرداد ۲۰, یکشنبه
دختران انتظار
دختران انتظار !
دختران امید تنگ
در دشت بی کران ،
وآرزوهای بیکران
در خلق های تنگ!
دختران خیال آلاچیق نو
در آلاچیق هایی که صد سال !_
از زره جامه تان اگر بشکوفید
باد دیوانه
یال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد...
_ _ _
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله، به طاق بلند دود!
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دویدن،
شب
سر شکستگی !_
در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق!_
در رقص راهبانه شکرانه کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره یی تان را
خواهید بر افراشت؟
_ _ _
افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.
دختران رفت و امد
در دشت مه زده!
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه!_
از زخم قلب آبائی
در سینه کدام شما خون چکیده است؟
....
لب های تان، کدام شما
لب های تان کدام
_ بگویید!_
در کام او شکفته ، نهان، عطر بوسه ئی؟
شب های تار نم نم باران _که نیست کار_اکنون کدام یک ز شما
بیدار می مانید
در بستر خشونت نومیدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا یاد آن _ که خشم و جسارت بود_
بدرخشاند
تا دیرگاه شعله اتش را
در چشم بازتان؟
_ _ _
بین شما کدام
_ بگویید!_
بین شما کدام
صیقل می دهد
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟
طوفان گنو و باهو کلات
راستی الان جان محمد و بقیه چکار می کنند. گاندوها که به نزدیک خانه ها نیامده اند. کودکان تاب ایستادن در آن آلونک ها را ندارند.از آنها بخواهیم که به این نگهبانان آب نزدیک نشوند. خدا کند که سیلاب زودتر در گواتر تخلیه شود. هوا گرم است. اگر برق قطع شود چه؟ این برق 5-6 سال است که به روستا آمده مردم به او عادت کرده اند.
منبع عکس گاندو
۱۳۸۶ خرداد ۱۸, جمعه
سیاوش
بهار پر است از خاطره دشت لار و دیدار پر سیاوشان بر دامنه های البرز در میانه دشت . سیاوش داستان بی گناهی دلاوری است که طعمه ی بدگمانی و حسد شد. در دانشنامه ویکی پدیا در مورد سیاوش می خوانیم:
سياوش از شاهزادگان و دلاوران افسانهای ايران است. بنابر شاهنامه، کيکاوس پادشاه سبکسر و بدخوی سلسله کيانی پسری دانا، خوش سيما و دلير به نام سياوش داشت که از کودکی پرورش او را رستم به عهده گرفته بود. هنگامی که سياوش جوانی کارآمد شد و به دربار پدر بازگشت، همسر کيکاوس، سودابه دختر شاه هاماوران، به او دل باخت. اما سياوش نيک نهاد به آرزوی او تن درنداد. سودابه خشمگين شد و نزد کيکاوس به سياوش تهمت بدکاری زد. به آیين آن روزگاران، کسی که خود را بی گناه میدانست بايد از آتش به سلامت بگذرد. سياوش در حضور پدر و بزرگان دربار از گذر باريکی ميان دو تل عظيم آتش سواره بگذشت و پاکدامنی خود را ثابت کرد.
پس از چندی، به قصد امان ماندن از تحريکات زن پدر ، داوطلب جنگ با پادشاه توران شد. افراسياب که از جلادت سياوش به هراس افتاده بود تقاضای آشتی کرد. سياوش درخواست او را پذيرفت، اما کيکاوس پسر را سرزنش کرد و سياوش رنجيده نزد افراسياب بازگشت. تورانيان مقدم او را گرامی داشتند و افراسياب دختر خود، فرنگيس، را به همسری او در آورد. سياوس با اجازه افراسياب در ختن قلعهای بنام گنگ دژ ساخت و با صد تن از همراهان ايرانی خود به خوشی روزگار میگذراند. اما، گرسيوز، برادر افراسياب، بر او حسد برد و افراسياب را بدگمان کرد. عاقبت افراسياب به کشتن سياوش جوان، که خوش سيما و خردمند و پاک نهاد بود فرمان داد.
سياوش در افسانههای ايرانی مظهر مظلوميت و بی گناهی است. از خون به ناحق ريخته او هر بهار گياه پرسياوشان بر لب جویها و آبگيرها میرويد. گمان میرود سياوش در افسانههای بسيار کهن آريايی مظهر گياه و سرسبزی باشد و مرگ جانگداز او فرا رسيدن فصل سرما و برخاک افتادن گياه را خبر میدهد. مراسم خاص عزاداری سياوشان يا سووشون که تا زمانهای نه چندان دور، رايج بوده، دليلی بر اين باور شمرده میشود. در اين مراسم شبانگاه بر مرگ سياوش نوحه و زاری میکردند و زنان دستههای موی خود را به نشان فرو ريختن برگها میبريدند و آن را بر درختان نظر کرده میآويختند. سوگواری شام غريبان در شب دهم محرم را نيز با اين مراسم بی ارتباط نمیدانند.
چنان که در شاهنامه آمده است خبر کشته شدن سياوش در ايران هنگامهای برپا کرد. رستم، که او را به فرزندی پرورده بود، سودابه را به کين او کشت، به توران تاخت و همه جا را ويران کرد. اما چون هوس بازیهای کيکاوس پايان نداشت، فر کيانی از او جدا شد و افراسياب قدرت يافت که دوباره به ايران بتازد و بيداد و ويرانی کند. پس از مرگ سياوش، فرنگيس همسر او که باردار بود، پسری زاد. به دستور افراسياب بچه را به شبانان سپردند تا از نژاد خود با خبر نشود. اين پسر کيخسرو نام گرفت. گيو، پسر گودرز، و از پهلوانان ايرانی، برای آوردن کيخسرو نهانی به توران رفت و پس از هفت سال جستجو کيخسرو و فرنگيس را يافت و با پوشاندن زره سياوش بر تن کيخسرو او را رويين تن کرد، بر اسب سياه سياوش، که اين همه سال به هيچ کس سواری نداده بود، نشاند و با جنگ و گريز راهی ايران شد.
منبع
۱۳۸۶ خرداد ۱۷, پنجشنبه
۱۳۸۶ خرداد ۱۶, چهارشنبه
ساختمان به مثابه کالایی مصرفی درایران
آیا ساختمان و راه کالای هایی مصرفی هستند یا سرمایه ای؟ بدون شک پاسخ خواهیم داد که سرمایه ای و در بسیاری ازموارد زیربنایی.
آیا این گزاره دراقتصاد ایران هم صادق است. با نگاهی به طرزبرخورد ما با ساختمان سازی و راه سازی به نظر می رسد که ساختمان وراه درایران کالاهایی مصرفی هستند. ساختمان ساخته می شود و در مدت کوتاهی (کم تر از20-30 سال) نابود می شود تا دوباره ساخته شود. راهها به خصوص راههای کوهستانی در کم تر از 5 سال مصدود می شوند و یا پرمی شوند از چاله چوله. لابد راه سازان هم خرج دارند و پس ازساخت راه باید در میانه راه خیمه بزنند و راه را نگهداری کنند. نمی شود یک راهی ساخت که تا دو سه دهه به آسفالت مجدد هم نیاز نداشته باشد چنانکه فرنگی ها می سازند. نمی شود راهی ساخت که مطالعه شده باشد. آن هم مطالعه زیست محیطی. مطالعه کردن سوسول بازی است. ما نقشه را می آوریم آن هم نقشه ایران را ویک خطی می کشیم از دریای مازندران به دریای عمان و می گوییم می خواهم آبراهی بسازیم بین این دو دریا. خوب ما اینجوری هستیم دیگه . حالا شما انتظاردارید که پول ملت را بدهیم یک مشت تحصیل کرده ی پشت میزنشین برایمان مطالعه کنند. نه آقا ما به این قرتی بازی ها کاری نداریم. اگر هم ساختمانمان خراب می شود در اثر زلزله یا راهمان شکسته می شود خوب لابد خشم طبیعت است.
۱۳۸۶ خرداد ۱۵, سهشنبه
مخالفت فعالان محيط زيست با ۱۵ دقيقه سايه آسمان خراش بر باغ ملی
۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ "تلاجن" سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام. در آندم که بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرَم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم؛
ترا من چشم در راهم
نیما یوشیج
۱۳۸۶ خرداد ۱۳, یکشنبه
شعر خر مش غلام
شب گذشته خانواده بزرگ ایرانی در بستون گردهم آیی داشت. برنامه خانواده بزرگ ابتکاری است که به همت جمعی از ایرانیان ساکن نیوانگلند پا گرفته است. دراین جمع موضوع جلسه سیاسی نیست . مرده باد و زنده بادی درکار نیست. به مذاهب افراد احترام گذاشته می شود ولی محلی برای تبلیغ مذاهب هم نیست. نقطه مشترک افراد ایرانی بودن است. قرار است این جمع جای خالی فامیل های ایرانیان درغربت را پرکند. ما به همدیگر دخترخاله پسر خاله می گوییم . دیشب مشکلی رابیان کردم و یکی از بانوان جمع درمیانه جلسه به من گفت که با شنیدن مشکل سفره ای نذر کردم و مطمین باش که سفره من جواب می دهد.
بنابراین با یک فرمول ساده جمعی هم دل شکل گرفته اند. شب گذشته بخش دیگری ازمجموعه تلویزیونی خاک سرخ ساخته ابراهیم حاتمی کیا نشان داده شد. و سپس برنامه شعر خوانی توسط حضار انجام شد. همچنین یکی از دوستان پرویز شاپور را به جمع معرفی کرد. همچنان که می دانید پرویز مبتکر کاریکلماتور بود و همسر فروغ فرخزاد. او در سال 1378 دربیمارستان طوس تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
من هم شعر خرمش غلام راخواندم این شعر پرنکته و ظریف سروده جناب حجتی ازشعرای بروجردی است. شعر به زبان بروجردی سروده شده است که بسیار به فارسی دری نزدیک است و اقوام مختلف ایرانی این گویش را درک می کنند به هرحال سعی کردم که شعر را با ترجمه همزمان ارایه دهم و البته مورد تشویق حضار قرار گرفت. اگر زمانی بتوانم کلمات را معرب کنم با این فارسی ساز ویندوز اکس پی، این شعر را درهمین ستون منتشرخواهم کرد.
ارسال شده توسط Syamak Moattari در ۹:۳۳
برچسبها: خانواده بزرگ ایرانی