۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

آفت سرزمین


دوستی می گفت فکری دارم . در اندیشه انجام یک برنامه کاربردی هستم. باید به اداره ای مراجعه کنم. اداره ی مربوطه می تواند مرا به بخش دیگری معرفی کند. فکر می کنم اصلا وظیفه اش است که شهروندانی همچون من را راهنمایی کند تا بتوانند کارشان را انجام دهند . تازه کاری که انجام خواهم داد عام المنفعه است. سودش به همه می رسد. سودی که به من می رساند از جنس تجربه است. نه تنها امکان مالی برایم ایجاد نمی کند که شاید مجبور شوم بسیاری از هزینه ها را از سبد خانواده ام تامین کنم.

به اداره مراجعه می کنم. مسوول مربوطه را برای نخستین بار می بینم. در حد چند جمله تعارف وار رد و بدل می کنیم. نخستین کلمه جدیی که می پراند همچون آواری برسرم خراب می شود. می گوید خوب چی گیرمن می آید. تعجبم را که می بیند بیش از من تعجب می کند. حالم گرفته می شود. رویایم را سیاه می کند.

 
UA-1860095-1