۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

بالاخره نوبت به دریاچه گهر رسید


تخریب سرزمین در ایران دیرو زود دارد ولی سوخت وسوز ندارد. از قدیم گفته اند این شتری است که در خانه هرکسی می خوابد. بالاخره یک نسلی باید نشان دهد که درصنعت مرگ ومیر هم دستی دارد ما که درهمه چیز اولین و خیلی خوبیم این یک موردهم روش. مسابقه تخریب زمین است دیگر. سرزمینی که برای میلیون ها سال داشت زندگیش را می کرد را نابود می کنیم با ژست های توسعه ای و البته با بوق و کرنا که بیایید ببینید چه آبادآنیی برایتان آورده ایم الآن که هیزمی می خواهیم برای انتخابات های پیش رو.

کُر گهر که حدود 10 سال قبل پر شد از گل و لای و مرد به خاطر فرسایش خاک بالا دست.

گهر بزرگ هم که میعادگاه عاشقان و شماری زیادی از مخربان طبیعت بود و همه ساله سخاوتمندانه بیدهای چند صد ساله اش را دراختیار نااهلانی که جاهلانه بید را هیزم آتش جهلشان می کردند می گذاشت در حال تماشای حماقت عمومی بود با چند استثناء و البته زندگیش را می کرد با مشقت.

ترسیم جاده ای که قرار است از گردنه پنبه کار بگذرد به تنگه تاپاله بیاید و بعد در گهر ختم شود، کار سختی نیست. حتما چند نفری دندان تیزکرده اند تا با ژست خصوصی سازی چند دهنه چلو کبابی و چند مسافرخانه ی بو گندو یا چه فرقی می کندهتل 6 ستاره راه بیندازند.حتما نقشه های ویلاها و قطعات زمین هایی که تفکیک خواهند شد قند دردل زمین خواران آب کرده است.

اگر جاده ای کشیده شود هرگز به گهر باز نخواهم گشت. می خواهم تصاویر هشت باری را که دربهار( اردیبهشت ماه ) تابستان ( مرداد ماه) پاییز ( آبان ماه) ) و زمستان (بهمن ماه ) به گهر رفته ام را به خاطر بسپارم . تصور اینکه یک خودروی لگن یا چه فرق می کند الگانس را در میانه راهی ببینم که قبلا درهرگامم لحظه شماری می کردم تا نگین اشترانکوه را در انتهایش به آغوش بکشم هراس انگیز است. در رویاهایم دریاچه ای یخ زده را می بینم، خرس هایی را می بینم که زالزالک جمع می کنند. پلنگی را می بینم که مغرورانه نگاهم می کند. گرگی را می بینم که هراسان است. جغدی را می بینم که به من نگاه عاقل اندرسفیه می کند.

به قلیل الفهم های کثیر الفتنه ای که اززمره اولئک کالانعام بل هم اضل هستند می اندیشم که صورت احساس را خراش می دهند و ازآه طبیعت نمی ترسند.

 
UA-1860095-1