۱۳۸۶ مرداد ۱۰, چهارشنبه

اپیدمی خشونت




درسال هایی نه چندان دور در بهزیستی شهر ری که بعدها شد منطقه جنوب تهران و دوباره پس از آنکه من از بهزیستی رفتم شد بهزیستی شهرری کار می کردم. من مسوول برنامه های پیشگیری بودم. پیشگیری از آسیب های اجتماعی و معلولیت ها. ما یک گروه بودیم . کارشناسان روانشناس، جامعه شناس، مشاور و پزشکانی که رویای پزشکی جامعه نگر داشتند و از بیماری مردمان خوشنود نمی شدند. حتما شنیده اید که می گویند طبیب بی مروت مردمان را رنجور می خواهد.

یکی از موضوعاتی که دنبال می کردیم، مشکل سوء مصرف مواد مخدر یا اعتیاد بود. مراکز بازپروری معتادان، مراکز درمان معتادان خودمعرف و برنامه جامع پیشگیری ازمصرف مواد ازجمله اقداماتی بود که بهزیستی جنوب تهران و سایر مراکز خدمات بهزیستی دنبال می کردند.چندین مرکز درمان معتادان راه انداختیم دربهزیستی و پزشکان و کارشناسان ارزشمندی دراین مراکز مشغول به کارشدند. به گمانم هنوزهم این مراکز فعالند.برنامه جامع پیشگیری هم جوانان، کارگران و دیگر گروه های اجتماعی را هدف قرار داده بود. این برنامه بین بخشی بود و با استراتژی مشارکت همه ذینفعان درتدوین و عملیاتی کردن برنامه، ولی مشکل پیچیده اعتیاد به دلایل زیادی کنترل نشد و این مشکل همچنان چون داغی برپیشانی کشورحک شده است.

بسیاری از آسیب های اجتماعی در یک کلاف پیچیده به این مشکل وابسته هستند و قربانیان اعتیاد که معمولا خود قربانیان اجتماع هستند، مرتکب برخی آسیب ها و در مواردی کارهای خلاف می شوند.
دراینجا قصد ندارم که وارد مرداب اعتیاد شوم نکته ای که می خواهم بگویم این است که به یاد دارم یکی از استادان می گفت برای مشکل اعتیاد در این مرحله لازم نیست که حتما میزان شیوع وبروز را محاسبه کنیم و بودجه زیادی را برای استخراج این ارقام هزینه کنیم . اگر یک کم بو بکشیم بوی این مشکل را می شنویم.
کافی است به همسایگان یا نزدیکانتان نگاه کنید در هرجا که زندگی می کنید خواهید دید که بدون شک در دور وبرتان کسانی با این مشکل دست به گریبانند.

امروز اخبار حوادث را مرور می کردم و همینطورگزارش هایی که مربوط به طرح امنیت اجتماعی است. به دلایل مختلف بوی خشونت می آید درجامعه.
اگر دور وبرمان را نگاه کنیم قربانیان خشونت را می بینیم. خشونت در خانواده، خشونت در جامعه.
من یک پزشکم و شاهد مرگ بسیاری از کسان بوده ام . بارها تا ساعت ها قلب بیمارانی را به امید زنده ماندن ماساژ داده ام . ولی تحمل دیدن صحنه های اعدام را که این روزها دراینترنت فراوان است ندارم . درعراق، در افغانستان و درایران. اعدام هایی که توسط حکومت ها انجام می شود براساس قانون یا توسط گروه های خشن تروریست مثلا دراخبار همه روزه عراق.


در شگفتم چطورمردم به تماشای اعدام ها می روند و هلهله می کنند. واقعا جان آدمیزاد اینقدر بی ارزش است. اینکه مردم به راحتی صحنه مردن دیگران را تماشا می کنند وبعد می توانند بخوابند و زندگی کنند. خیلی وحشتناک است بوی خشونت می دهد بوی نهادینه شدن خشونت می دهد. به یاد کتاب های درسی و ریاضی کودکان افغان می افتم که در مساله ریاضی درزمان مجاهدان می خواندند اگر 20 سربازروس داشته باشیم 8 نفرشان را بکشیم چند تا سرباز داریم؟ این یعنی اپیدمی خشونت . متاسفانه اگر این مرض درمان نشود مرگ و میر بالایی دارد.مرگ ومیر انسانیت. مرگ ومیر شرافت، مرگ ومیر عشق و مرگ ومیر دوستی.
من نگرانم نگران پراکنده شدن بذرخشونت هستم. ترکیب جهالت و خشونت می شود عراق می شود دارفور می شود افغانستان. پراکنده شدن بذرخشونت فقط به دلیل سیاست حکومت ها نیست. تک تک مردم هم آمران ترویج خشونت هستند.و برای درمان این مرض نقش مردم دررواج دوستی ها و پرهیزازخشونت برجسته تر است


یکی به من بگوید این بچه اینجا چکار می کند.

 
UA-1860095-1