۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

طبیعت هم به ما بی اعتماد شد

دلمان خوش بود اگر هیچ کشوری با ما روابط دوستانه ندارد اقلا چهارتا پرنده که هزاران سال است به ما اعتماد کرده اند بدون ویزا به دیدار سرزمینمان می آیند...
یک روز داشتیم با دکتر بسکی درمورد تخریب جنگل ها ی منطقه آبشار لوه در گلستان صحبت می کردیم که ناگهان د کتر شروع کرد به صدور فحش های آن چنانی گفتم دکتر. گفت عزیز دلم اگر این فحش ها نبود که پاک دیوانه می شدیم. بدون مکتوب کردن فحش دراین ستون باید عرض کنم که احساس فحش دادن دارم وقتی که عکس های جوجه های فلامینگو را می بینم وقتی پس از هزاران سال میهمانی درسرزمین من و به خاطر اعتمادی که به سرزمین من داشتند امسال هم آمدند و با کوهی ازنمک روبرو شدند در زمانه ای که ادعای مردان سرزمین من گوش فلک را کر کرده است از اینکه ما خیلی ملت پیشرفته ای هستیم و هماورد می طلبیم وقتی که هر چیزی حتی پیژامه من متولی دارد دراین سرزمین یکی به من بگوید که متولی حفظ حیات در این خاک که خاک خوب مهربانی بود کیست؟ .

 
UA-1860095-1