۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه

گفت : هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست



زمستان 1376 برو بچه های گروه سبز ماسال تماس گرفتند و از ما دعوت کردند تا در برنامه درختکاریی که برای 19 فروردین ماه1377تدارک دیده بودند شرکت کنیم. دراین برنامه با دکتروطن پرست، فرزاد الطافی و آنیتا میهمان دوستان سبزمان در ماسال بودیم. برای هماهنگی بیشتر، گروه سبزماسال ازما خواست تا با مسوولین شهرماسال تماس بگیریم وبه طوررسمی اعلام کنیم که این برنامه به طورمشترک توسط گروه سبز ماسال و جبهه سبزایران انجام می شود.

در آن زمان بچه های ماسال برای جلوگیری ازپاکتراشی جنگل ها سرگرم دعوا با شرکت شفا رود بودند. شفا رود پیمانکار استحصال جنگل بود. برای اعلام رسمی برنامه به فرمانداری ماسال، یک نامه تهیه کردیم و تلاش کردیم تا نامه را با دورنگار ارسال کنیم.
شماره ماسال را گرفتم، کارمند فرمانداری گوشی را ورداشت. گفتم یک فاکس دارم ازجبهه سبزایران برای جناب فرماندار، ممکنه
استارت بفرمایید. کارمند فرمانداری گفت شما دولتی هستید؟ گفتم نه ما غیر دولتی هستیم. گفت ما نمی توانیم فاکس دستگاه ها ی غیر دولتی را دریافت کنیم . گفتم مرد حسابی این فقط یک نامه است. اگر خوشتان نیامد پاره اش کنید . گفت برادر ما ماموریم و معذور. گفتم عزیز دلم فاکس یک ابزار است مثل تلفن، قرار است با استفاده ازاین ابزار نامه ما زودتر به دست فرماندار برسد. گفت داداش فاکس مال بیت المال است و ما نمی توانیم برای سازمان هایی که نمی شناسیم مصرف کنیم ... خلاصه سرتان را درد نیاورم از ما اصرار و از ایشان ابرام .نشد که نشد. سرانجام برا ی هماهنگی با مسوولین محلی با استانداری گیلان تماس گرفتیم و ازکانال استانداری به فرمانداری ماسال داستان اعلام شد.

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت : ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت : مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت : جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانه قاضی برم
گفت: رو صبح ای قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت: تا داروغه را گویم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت:آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه
گفت: در سر عقل میباید بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی
گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت : هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی

 
UA-1860095-1