درزمان دانشجویی هر موقع برای دیدن خانواده به بروجرد می رفتم با اتوبوس شب رو برمی گشتم و معمولا حدود ساعت 4 صبح درترمینال جنوب پیاده می شدم. بدون استثنا پیاده شدن از اتوبوس همراه بود با روبرو شدن با مسافرکشان . آقا شما کجا می ریید؟ دونفر سیدخندان. تجریش یک نفر. آقا شما کجا می ریید. و بدون استثنا با اخم وبد اخلاقی جواب می دادم. دردلم می گفتم به توچه که من کجا می رم. مگه شما وکیل الرعایا هستید .
تا اینکه یکی ازشب های تابستان 1372 ودر دوران انترنی میزبان دوست خوبم بهزاد بودیم. بهزاد همکلاس ما بود عکاسی می کرد. فکر می کنم یکی از مشوقین پیمان هوشمندزاده بود که بعدن عکاس مطبوعات شد و گهگاه عکاس هایش را در دوران اوج مطبوعات می دیدم.
با دوستان قرار کوه داشتیم. بهزاد آمده بود تا صبح زود به سایر دوستان بپیوندیم و یک کوهپیمایی بکنیم . تا حدود 3 صبح از هردری سخنی گفتیم . قرارمان ساعت 5 صبح بود در تجریش . بهزاد یک ما شین پژو سبز رنگ داشت . خواست بخوابد. اخلاقش دستم بود اگر می خوابید امکان نداشت که قبل از 5 بیدارشود. گفتم خواب را بی خیال شو. اگه دوست داری می توانیم به ترمینال جنوب برویم و چند تا مسافر برای تجریش سوار کنیم خرج عدسی و نیمرو صفر آبشاری هم درمیاد. قبول کرد به ترمینال رفتیم . ساعت 3.5 صبح بود . هوا خیلی خنک بود. اتوبوس ها می ایستادند. به مسافران می گفتیم آقا شما کجا می ریید مردم کج و کوله جوابمان را می دادند تا 4.5 حتی یک مسافر هم پیدا نکردیم . سرانجام یک مسافر زدیم برای میدان توحید و دونفر برای میدان اعدام. پول یک عدسی درآمد. کار سختی بود.
از آنروز تا به امروز هرگز به رانندگان تاکسی بخصوص تاکسی های ترمینال اخم نکرده ام . هرگز به خاطر پرسیدن سوال آقا شما کجا می ریید جواب درشت نداده ام . از آن تاریخ تا کنون رانندگان زحمت کش ترمینال و شهرمان را به یک لبخند میهمان کرده ام . بعداز لبخند معمولا گفته ام ممنون عزیزم ماشین همراهمان است.