رفت وآمد در فضای بلاگستان و گفتگو با دوستان ایرانی از طریق فضای مجازی فرصت خوبی است تا با نظرات هموطنانمان آشنا شویم. نکته ای که تازه گی ها و بعداز چند کامنت در جاهای مختلف مشاهده کرده ام یک جور فهم متعصبانه ازامکان فضای مجازی توسط بعضی از ایرانیان است. نکته این است که بعضی ها با طعنه یا با خشم می گویند شمایی که در داخل زندگی نمی کنید حقی ندارید که درمورد موضوعات روز کشوراظهار نظر کنید. حتی دوستی جلوتر رفته می گفت به شما چه مربوط که سالروزآزاد سازی خرمشهر چه زمانی است و شما حقی ندارید که یادی از دلاوریهای ایرانیان بکنید.
اگر مارشال مک لوهان که نظریه دهکده جهانی را مطرح کرد و کاستلز که سه گانه جامعه اطلاعاتی رانوشت و تافلر که موج سوم را تحریر کرد این سخنان رابشنوند به کلی از جامعه جوان ما ناامید خواهند شد وقتی می بینند که برخی ازاهالی این آبادی چنین متعصبانه حتی فضای مجازی را مرز بندی می کنند. راستی ما را چه می شود. چرا دوستی ها چنین کم رنگ شده اند. مگر دور روزگاران چه می گوید جزآنکه از زندگی دم می زند و تلاش می کند نکات اجتماعی اش را در مسیر تعادل بیان کند. سعی می کند که تجاربش را مکتوب کند تا رهروان امروز و فردا با مروراین تجارب آگاهانه تر گام بردارند.
راستی اگر یک ایرانی دانشجو در خارج از کشور به سرزمینش فکر کند و روزانه بین 1تا 2 ساعت ازوقتش را صرف کسب خبر و نوشتن به زبان فارسی کند، کار بیهوده ای کرده است؟ بسیار خوشحالم که نظرات دوستان را می شنوم . بیان شجاعانه این نظرات نشان دهنده ابعاد رسوخ تفکر استبدادی در عمق جان ما ایرانیان است. بیشتر ماها اگر جایی قدرتی داشته باشیم . مثلا رییس یک خانه باشیم، رییس یک مدرسه ، یک اداره، یک نانوایی، یک شرکت، یک بانک ، یک ان جی او، یک کلانتری، یک باتوم ویک کلاه سیاه با دو چشم ، یک مستراح، یک شهر، یک روزنامه، یک تارنما، یک فرهنگسرا، یک دانشکده، یک کله پزی، یک مینی بوس، یک تاکسی ... ...زورگویان قابلی هستیم. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.