۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۱, جمعه

نخستین دفتر جبهه سبزایران- قسمت پایانی



بعد از نقاشی دفتر به بروجرد بازگشتم تا درمحل کارم، روستای همت آباد انجام وظیفه کنم . به طور دوره ای 17 روستای قمر را برای سیاری و دیدن مریض و وضعیت بهداشتی به خصوص منابع آب سرکشی می کردم. در بعضی از روستاها خانه بهداشت موجود نبود درنتیجه بیماران را درمسجد روستا می دیدیم. ملت صف می کشیدند و بعداز ویزیت به لندرومان مراجعه می کردند که از آن به عنوان داروخانه سیار استفاده می کردیم. داوایشان را می گرفتند دعایی می کردند و می رفتند. با مردم رابطه خیلی خوبی داشتم . وقتی تصمیم گرفتم که ازبروجرد بروم مردم طومار نوشتند و ابراز لطف کردندولی باید می رفتم به هیچ وجه امکان ادامه همکاری با مدیران شبکه که آدم های واردی نبودند را نداشتم.

و اما دفتر جبهه سبز، دفتر آماده بهره برداری شده بودو هیات مدیره سرگرم برنامه ریزی برای راه اندازی دفتر. در این بین یک اتفاق به ظاهر ساده همه چیز را به هم ریخت. دکتر بسکی از آن منزل مسکونی یک اتاق را برای استفاده خودش و برای زمان هایی که به تهران می آمد نگه داشته بود. چون هیچ موافقت نامه ای نوشته نشده بود و طرفین یعنی دکتر بسکی و جبهه سبز حدود اختیارات و مقررات استفاده از دفتر را تدوین نکرده بودند. یک سو تفاهم باعث شد که دفتر قبل از افتتاح تعطیل شود.

و اما سوتفاهم، دکترقاسمی درایام قبل از افتتاح دفتر، کلید را برای شب مانی یکی از دوستانش که سرباز بود به او داده بود. و طبیعتا دوست سرباز دراتاقی که در آن امکان خوابیدن موجود بود می خوابید. زمانی که دکتر بسکی به صورت تصادفی به این موضوع پی برد. گویا با دکتر معینی صحبت کرده بود و انصرافش را از دراختیار دادن مکان اعلام کرده بود. به همین سادگی . البته تا مدتها به دکتر قاسمی به عنوان مقصر نگاه می شد. ولی امروز که نگاه می کنم می بینم درواقع مقصر اصلی طرفین مذاکره کننده در این مورد بوده اند. طرفین باید در یک موافقتنامه حدود اختیارات و وظایفشان را به طور کاربردی و آشکار روشن می کرده اند. درست است که قرار نبود پولی رد وبدل شود ولی این دلیل نمی شود که به صورت مبهم وارد معامله شویم.

خلاصه ما دفتر را نقاشی کردیم ، ولی دفتر دفتر نشد.

 
UA-1860095-1