متاسفانه به غیراز دیوان حافظ هیچ کتاب شعری در این جا ندارم بنابراین بسیاری از شعرهایی که در این ستون منتشر می کنم با رجوع به حافظه است . فکر می کنم با بالا رفتن سن کم کم نشانه های آلزایمر ظاهر می شوند. به همین دلیل از دوستان خواسته ام که اگر درخاطرات و مطالب لغزشی است گوشزد کنند.
بخشی از شعربه باغ همسفران سهراب را چند روز قبل منتشر کردم . خوشبختانه کلمه ای جابجا شده است واین باعث شد که دوست خوب و دانشمندم آقای دکتر وطن پرست توضیحی بفرستند. حیفم آمدم که توضیح را با شما تقسیم نکنم . مطلب را در ادامه بخوانید.
شعر به باغ همسفران از عجیب ترین شعر های سهراب است ، بیشتر مولفه های خاص شعر سهراب در همین یک شعر قابل دیدن است. اما چیز خاص این شعر استفاده از چند واژه - یا مفهوم واژه - است ، که هیچگاه استفاده شعری نداشته است و این از جسارت های کسی است که در چیزی به اوج می رسد . واژه هایی مثل اصطکاک فلزات ، سطح سیمانی قرن ، معراج پولاد، موسیقی مثبت بوی باروت ! ، و جند واژه دیگر، بخصوص واژه ای که قصد اشاره ویژه به آن را دارم، منحصر به فرد است و فقط کسی در حد و اندازه های سهراب می تواند شجاعت به کار بردن آن ها را بیابد، آن هم در شعری که به شکلی کامل و اصیل در باره عشق است .
سهراب در باره عشق زیاد شعر دارد اما شعر باغ همسفران به دلیل یکی از بندهای شگفت انگیزش حالتی خاص دارد و اگر اغراق نکرده باشم در این باب ،یک شاهکار غیر قابل تکرار است و آن بند دوم این شعر شگفت است .
علت نوشتن این یادداشت تغییری است که در مهمترین واژه این بند ایجاد کرد ه ای و این برای من از این حیث جالب بود که با آن که پیش تر اهمیت بی بدیل این واژه را در این شعر می دانستم اما وقتی برای نخستین بار با حذف آن این شعر را خواندم دانستم شعر چه موجود رادیکالی است! شاید در نوشته ای دیگر مجبور باشم کمی در باره طیف شیوه های بیانی حرف بزنم اما حتما می دانی که در گستره های کلامی ، زبان شعر کامل ترین زبان هاست. به قول هایدگر ، تمام فلسفه هگل توان بیان بندی از شعر هولدرینگ را ندارد.. . درستی یا نادرستی این سخن از حد فهم من خارج است اما می دانم که شعر در اوج خود به مرتبه ای از قدرت انتفال مفاهیم و احساسات دست می یابد که هیچ شکل بیانی دیگر یارای هماوردی با آن را ندارد.
بند دوم این شعر به شکل کامل این گونه است:
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد.
و خاصیت عشق این است.( هشت کتاب، ص 395 )
این بند به شدت دارای حجم است و از سویی قابلیت تبدیل به یک نمودار را دارد و آن گاه می توان به ظرافت های شگفت این شعر پی برد.
واژه های کلیدی هر سطر را دنبال می کنیم:
....... عصر خاموش.....
.......طعم تصنیف........
......متن ادراک یک کوچه........
..... اندازه تنهایی ..........
......شبیخون حجم تو.....
..... خاصیت عشق .......
اگر طعم ( گس یا شیرین یا هر چیز دیگر) یک تصنیف آرام را که مردی ( مثلا ! ...شاید زنی) تنها در متن تنهایی یک کوجه زیر لب زمزمه می کند را صاحب وزنی در یک بردار طولی فرض کنیم که این بردار یک عصر خاموش است ... زیرکی شاعر به تو اجازه می دهد عصر را هم دوره ترجمه کنی هم نزدیکی های غروب... آرامش این تصویر با واژه حجم تنهایی که ناگهان همه چیز های روی بردار را به سطحی بالاتر می برد، به هم می ریزد. اما اوج این شعر در واژه بعدی است . واژه شجاعانه و ابداعی سهراب یعنی شبیخون حجم که در نگاهی انتزاعی هیچ بار شعری ندارد( که در نوشته تو به مفهوم به ظاهر شاعرانه تر صمیمیت حجم بدل شده است) چون آواری بر سر همه چیز خراب می شود و هر آن چه هست را به زیر می گیرد ... معین واژه شبیخون را حمله ناگهانی در شب و یا بوقت شب پنهان بر دشمن تاختن معنا کرده است.. ایا این دشمن است که حجم پیش بینی ناپذیر خود را بر تنهایی بزرگ شاعر افکنده است؟ یا این جسارت شاعر است که واژه ای متناقض نما را به شعر فارسی وارد کرده است و حجم حضور معشوق را آن چنان بی پایان و پیش بینی ناپذیر تصویر نموده که تمام هستی خویش را در حضور نابهنگام او به هیچ گرفته است؟ ریختن شبیخون حجم بر سر نمودار فرضی همه چیز را به ویرانی می کشاند، ویرانی دلپذیری که خواننده از تماس ذهنی با آن حس نا خوشایندی پیدا نمی کند ، بلکه در لذتی که شاعر در پی بیان آن است خود را شریک می بیند. و سرانجام واژه خاصیت عشق، رسیدن به ساحل آرامشی است که نمودار شعر را به خط پایه قبلی باز می گرداند، یعنی به گوشه ای از این عصر خاموش.............................. ..........و خاصیت عشق این است!.....
ابوالفضل
سهراب در باره عشق زیاد شعر دارد اما شعر باغ همسفران به دلیل یکی از بندهای شگفت انگیزش حالتی خاص دارد و اگر اغراق نکرده باشم در این باب ،یک شاهکار غیر قابل تکرار است و آن بند دوم این شعر شگفت است .
علت نوشتن این یادداشت تغییری است که در مهمترین واژه این بند ایجاد کرد ه ای و این برای من از این حیث جالب بود که با آن که پیش تر اهمیت بی بدیل این واژه را در این شعر می دانستم اما وقتی برای نخستین بار با حذف آن این شعر را خواندم دانستم شعر چه موجود رادیکالی است! شاید در نوشته ای دیگر مجبور باشم کمی در باره طیف شیوه های بیانی حرف بزنم اما حتما می دانی که در گستره های کلامی ، زبان شعر کامل ترین زبان هاست. به قول هایدگر ، تمام فلسفه هگل توان بیان بندی از شعر هولدرینگ را ندارد.. . درستی یا نادرستی این سخن از حد فهم من خارج است اما می دانم که شعر در اوج خود به مرتبه ای از قدرت انتفال مفاهیم و احساسات دست می یابد که هیچ شکل بیانی دیگر یارای هماوردی با آن را ندارد.
بند دوم این شعر به شکل کامل این گونه است:
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد.
و خاصیت عشق این است.( هشت کتاب، ص 395 )
این بند به شدت دارای حجم است و از سویی قابلیت تبدیل به یک نمودار را دارد و آن گاه می توان به ظرافت های شگفت این شعر پی برد.
واژه های کلیدی هر سطر را دنبال می کنیم:
....... عصر خاموش.....
.......طعم تصنیف........
......متن ادراک یک کوچه........
..... اندازه تنهایی ..........
......شبیخون حجم تو.....
..... خاصیت عشق .......
اگر طعم ( گس یا شیرین یا هر چیز دیگر) یک تصنیف آرام را که مردی ( مثلا ! ...شاید زنی) تنها در متن تنهایی یک کوجه زیر لب زمزمه می کند را صاحب وزنی در یک بردار طولی فرض کنیم که این بردار یک عصر خاموش است ... زیرکی شاعر به تو اجازه می دهد عصر را هم دوره ترجمه کنی هم نزدیکی های غروب... آرامش این تصویر با واژه حجم تنهایی که ناگهان همه چیز های روی بردار را به سطحی بالاتر می برد، به هم می ریزد. اما اوج این شعر در واژه بعدی است . واژه شجاعانه و ابداعی سهراب یعنی شبیخون حجم که در نگاهی انتزاعی هیچ بار شعری ندارد( که در نوشته تو به مفهوم به ظاهر شاعرانه تر صمیمیت حجم بدل شده است) چون آواری بر سر همه چیز خراب می شود و هر آن چه هست را به زیر می گیرد ... معین واژه شبیخون را حمله ناگهانی در شب و یا بوقت شب پنهان بر دشمن تاختن معنا کرده است.. ایا این دشمن است که حجم پیش بینی ناپذیر خود را بر تنهایی بزرگ شاعر افکنده است؟ یا این جسارت شاعر است که واژه ای متناقض نما را به شعر فارسی وارد کرده است و حجم حضور معشوق را آن چنان بی پایان و پیش بینی ناپذیر تصویر نموده که تمام هستی خویش را در حضور نابهنگام او به هیچ گرفته است؟ ریختن شبیخون حجم بر سر نمودار فرضی همه چیز را به ویرانی می کشاند، ویرانی دلپذیری که خواننده از تماس ذهنی با آن حس نا خوشایندی پیدا نمی کند ، بلکه در لذتی که شاعر در پی بیان آن است خود را شریک می بیند. و سرانجام واژه خاصیت عشق، رسیدن به ساحل آرامشی است که نمودار شعر را به خط پایه قبلی باز می گرداند، یعنی به گوشه ای از این عصر خاموش.............................. ..........و خاصیت عشق این است!.....
ابوالفضل