روز گذشته از دوستان در مورد نام قله های افتخاری که بعضی از ما معتقدیم ایرانیان درچند قرن گذشته درنوردیده اند پرسیدم. در چند محل از جمله بالاترین گفتگوهای خوبی درگرفت. بعضی ها هم نگارنده را به خودباختگی محکوم کردند. بسیاری نام بزرگانی چون ابن سینا، رازی، فردوسی ، سعدی و مولانا را یادآوری کردند. مشکلی که در گفتگوها می بینم یک نوع مطلق گرایی افراطی است. این مطلق گرایی وطن پرستی نیست. اگر زمینه بروز بیابد بسیار خطرناک است گاهی اوقات به شدت بوی نژاد پرستی می دهد. خیلی ازماها اگر قدرت داشته باشیم و در جایی (اداره ای، دفتری، کلانتریی، منزلی ) امکان حکومت داشته باشیم فاشیست های کامل و قابلی هستیم.
عزیزان مطمین باشید ایران دوستی نگارنده کمتر از خیلی از شماها نیست. ولی اگر ما در مورد توهمات احتمالیمان صحبت نکنیم چه کسی باید نکات ضعمفمان را گوشزد کند. اگر این پرسش را یکی از متخصصین فرنگی در لفافه بپیچد خیلی از ماها به عنوان ضرب المثل و یا کشف جدیدی در حوزه روانشناسی اجتماعی بازگو می کنیم یا در موردش می نویسیم.
ببینید بدیهی است که ما فرهنگ غنیی داریم، تاریخ داریم، فقط یک میلیون بنای تاریخی ثبت شده داریم. اقوام گوناگون، با زبانها ی جورواجور داریم. بدیهی است که ما فردوسی داریم . در همین بستون هفته گذشته یک بانوی آمریکایی دانشمند را ملاقات کردم که فقط به واسطه علاقه به خواندن شاهنامه، زبان فارسی یادگرفته است . خانم اولگا دیویدسون. او موزه ای از صنایع دستی و کتابهای سرزمین ایران را در منزلش در بیکان هیل بستون ترتیب داده است.
ولی این دلیل نمی شود که با داشتن این بزرگان و تاریخ و جغرافیا و زیست بوم ارزشمند خیال کنیم که همه تحولات عالم توسط ایرانیان به وقوع پیوسته. قدری هم به سایر ملل نگاه کنیم . به قول سهراب سپهری سعی کنیم که وسیع باشیم ، سر به زیر و سخت . با هو و جارو جنجال و اینکه ایرانیان تاریخ را رقم زده اند و همه تحولات علم و دانش و هنر از این سرزمین جاری گشته اگر چه باعث حظ و شعف ما ایرانیان می شود ولی در بیرون ازاین سرزمین به ما می خندند.وقت آن رسیده که فراموش کنیم که می گفتند هنر نزد ایرانیان است وبس.
و اما نکته دیگری هم دارم. اگر قبول دارید که ما مرکز عالم وجود نیستیم و جزیی از عالم وجودیم قول می دهم که سیاهه ای از موفقیت های ایرانیا ن هنرمند و دانشمند را در 50 سال گذشته فهرست کنم. خواهید دید که ما می توانیم به کودکانمان در مورد موفقیت های هموطنانمان بگوییم و حتما این موارد مایه غرور همه ما خواهد شد.
پشت سر باد نمی آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است
پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است
پشت سر خستگی تاریخ است
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب